یه جای خالی بزرگ...

هر اتفاقی که بیفته ته وجودم دوستش دارم و میخوام که باشه. نبودنش رو هیچوقت دوست نداشته و ندارم. هرچقدر هم که خودش نخواد که باشه و هر چه که بگه و ... دلم میگیره به یادش که می افتم. هرچقدر هم که بینمون فاصله بیفته اما انگار یه چیزی ته وجودم فقدانش رو حس میکنه  و میخوادش. خواستنم چه به خاطر قرابت فامیلی و کشش خونی، یه حس درونی هست که صداش میکنه؛ میطلبدش و وقتی به یادش می افته دلش میگیره. به یاد روزها و شبهای تنهاییش و ... . 

خیلی چیزها گذشته و برنمیگرده. میدونید انفجارها و سونامی ها خیلی چیزها رو از بین میبرند که نمیشه برشون گردوند. 

برخی آدم ها هستند اما جای خالیشون همیشه حس میشه. اون جای خالی شاید مهر و محبتشونه. شاید اونجور که باید باشند و نیستندشونه. شایدم ما توقعمون زیاده! نه... آخری نه! از همیشه این خلا تو وجودم بوده و حس دلتنگی هایی رو به طرق مختلف به وجودم القا میکنه. 

شاید کمی بهتر باشه که تو هر سنی و هر جا که هستیم تعصبات فکریمون رو کنار بزنیم و بتونیم هر کسی رو هر جوری که هست و سر جای خودش ببینیم و بپذیریم. اشتباهاتمون رو قبول کنیم. بخواهیم که در هر جایی که هستیم مسئولیت پذیر باشیم و با انصاف. 

نه دیگه کار از نقد گذشته. نقد نمیکردم. فقط شاید یه یاداوری بود اصلا به خودم. هوم؟ به خودم. یه تلنگر به خودم. همین!

این روزها با تو" زندگی" میکنم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شیرین زبون

از وقتی یه دختر بچه فسقلی نوزادی کوچولون بود یکی از تعریف و تمجیدهای من به هنگام قربون صدقه رفتنش این بود: دختر شیرین زبونم! حالا به معنی واقعی کلمه یه دختر شیرین زبون تو خونه داریم ما. واای که چقد عالی!

 
ادامه مطلب ...

صبرم بده!

یه وقتایی هست که بیشتر از هر وقتی احساس "کم اوردن" میکنم. زمانی که تمام انرژیم ته میکشه و حس میکنم فقط باید ساکت یه گوشه بنشینم و به یک نقطه خیره بشم و بهتر هم اینکه دراز بکشم و به هیچ فکر کنم. اینقدر فکر هست که ترجیح بدم به هیچکدوم فکر نکنم و "هیچ" رو ترجیح میدم. 

یه وقتایی دلم فقط میخواد حرف بزنم و حرف بزنم. در مورد حسم، عقیده ام، کارهای روزمره ام و حتی دیگران!

یه وقتایی هم هست که فقط از خدا میخوام که قدرت تحملم رو زیاد کنه و صبرم رو فزون. این آخریه بیشتر در مواجهه با عزیزانم رخ میده؛جالبه! مثلا دخترم. این موجود دوست داشتنی و کوچک صبر زیاد میطلبه. وقتی خواسته ای داره اینقدر مصمم و با اراده اصرار میکنه و گریه های گوش خراش و اعصاب ویران کن انجام میده که... . البته این موارد مربوط به همیشه نمیشه. یعنی وقتی که خوابالود یا گاها خدایی نکرده بیمار باشه این حالت تشدید میشه. وگرنه با منطق و دلیل و روی خوش میشه خواسته شو به تعویق انداخت و یا حتی کنسلش کرد. بچه هشیار و زیرک داشتن خوبه ولی خوب به قول دکتر دخترم خدا به داد کسانی برسه که یه همچین گنجهایی تو خونه دارند. باید  کلا فکر کلاه گذاشتن و یه کاری کنیم متوجه نشه و ... رو فراموش کنند. 

دخترکم کمی کسله. امروز رو بخاطرش خونه موندم. گرفته خوابیده بعد از کلی بهونه جویی و... . همون صبره رو برای اینجا میخواستم. گاهی به معنی واقعی کلمه کم میارم در مقابلش!