یادمه وقتی بچه بودیم و داستان خاله سوسکه رو گوش میکردم که «حمید عاملی» روایت میکرد، این جمله خاله سوسکه که به هر کس که بهش پیشنهاد ازدواج میداد میگفت رو خوب یادمه که برام جالب بود و عجیب. و اون این بود اگه دعوامون بشه بین دو تامون قهر بشه منو با چی میزنی؟ ناراحت میشدم . چرا آخه باید بزنندش. بزرگترکه شدم فکر میکردم که این چه داستان غم انگیزی بودکه بصورت سادیسمیکی بارهاو بارها گوشش میکردیم و کتابش هم ورق میزدیم. حالا هر کدوم چیزی میگفتند و ... تازه آقا موشه که برنده شد دل خاله سوسکه رو تصاحب کنه بعد از کلی تعارف که:خدا نیاره اون روزو و... ،اعلام کرد که با دم نرم و نازکش خاله سوسکه رو میزنه و ایشون هم قبول کردند که همسر آقا موشه بشن.
ولی این یه کنایه بود تا برسم به اینکه خیلی در زندگی همسران مهم هست که وقت دعوا(که خواسته و ناخواسته پیش میاید) و کشمکش، دو طرف چطور حرمت طرف مقابلشون رو حفظ میکنند و سعی میکنند به شخصیت هم احترام بگذارند و این اختلاف نظرها منجر به چیز وحشتناکی نظیر خرد شدن شخصیت و به هم ریختن کل سیستم عصبی و در پایان نابودی زندگیشون نشود.