چهره آدم ها با چشمهاشونه که معنا پیدا میکنه. این چشمها هستند که با خاموشی ظاهری شون دنیایی حرف در خود دارند. خلاصه کلام اینکه چشمها دنیای خاص و عجیبی دارند که گاهی توصیفش در قالب کلام نمیگنجه.
برخی چشم ها معصوم و پاکند؛ زلال زلال. مثل چشم یک بچه البته باز هم نه همه بچه ای این معصومیت که ازش نام میبرم فقط معصومیت کودکانه صرف نیست. یک جور پاکی خاصیه که تو هر سنی وجود داره. مثل چشم خواهرزاده من. از بچگی تا به امروز همون حالت خاص و معصومیت رو تو چشماش داره و یقین دارم تا همیشه خواهد داشت. یادمه به خواهرم میگفتم آدم گاهی شرمش میشه صاف تو چشم یاسی نگاه کنه. قربونش بشم من.
برخی چشم ها ناامنند! این فقط مخصوص بزرگترهاست. هیچ بچه ای چشماش ناامن نیست. منظورم اینه که با نگاه کردن به اون چشم ها حس عدم امنیت بهم دست میده. یه چیزی انگار درونم اخطار میده : رها! از این آدم حذر کن. مثل چشم های یک خانومی!!
برخی چشمها خالی اند. هیچی توشون نیست انگار انگار که نقاشیند. نه، نقاشی هم هنرمند پدید آورنده اش قطعا یک حسی رو توی چشم اثرش میذاره یقینا. این چشم هایی که میگم تهی تهی هستند. بیشتر نمیتونم در مورد تهی توضیح بدهم. تهی. همین! مثل چشم خیلی ها.
بعضی از چشم ها ترسناکند. مثل چشم آقا شهرام. ببخش آقا شهرام بچه بودم خیلی از چشمهات میترسیدم و الان هم به همین دلیل ازت یاد کردم.
برخی چشمها عمیقند. مثل یک دریا، مثل یک اقیانوس عمق دارند. ژرفند. موج دارند انگاری. پخته اند. مثل چشم های یکی از برادرهای همسرم.
بعضی از چشمها کشش دارند و عجیبند. این دسته از چشم ها، براحتی میتوانند کلی طرف مقابل را اغوا کنند و کاری کنند که سخت بشه از دستشون گریخت. به قول صادق هدایت " سگ دارند" تو چشماشون انگار. این چشم ها کار دست آدم میدهند و میتوانند تا مدتها حتی اگر یک بار آنها را دیده باشی تو را با خود همراه کنند. میگم عجیبند عجیب! یکی از خواهرزاده هام از این مدل چشم ها داره.
برخی چشم ها سرشار از مهرند و خرد. عمق دارند و باحالند. مثل چشم های کی؟ سئوال نداره. مثل چشم هسر جان.
برخی چشمها هم پر از هستی اند، مستی اند، شور و حال دارند و تمام قشنگی های دنیا رو انگار توشون ریخته باشی. اینقدر کودکانه و قشنگند که دلت میخواد تمام کارهات رو بذاری کنار و بنشینی و خیره بشی بهشون. مثل چشم های دخترم.
شما هم از انواع چشم ها برام بگید لطفا.