تولد بابایی


وقتی از دیار آیندگان میخواستم بیام اینجا پیش شما به من گفتند چندین فرشته از تو مراقبت میکنند بعضیهاشون رو میتونی ببینی و بعضی هاشون رو نه. دوست داشتم این فرشته ها رومیدیدم.

وقتی تو شکم مامانی بودم و کله گنده و چشم قلنبه داشتم و مامانی از بیرون باهام حرف میزد و میگفت "وقتی بابا رو ببینی عاشقش میشی" نمیدونستم دقیقا چی میگه ولی همون موقع وقتی خوب گوش میکردم و صدای بابا رو میشنیدم فکر میکردم حتما دوستش خواهم داشت چون خیلی گرم و صمیمی صحبت میکنه و منو ندیده دوستم داره.



وقتی به دنیا اومدم و دیدمش فهمیدم یکی از اون فرشته هایی که میتونم ببینم خودشه. فهمیدم او یک ابر قهرمانه که برای من فرستاده شده. بله... همونطور که مامانی گفته بود عاشقش شدم.

وقتی بغلم میکنه و سرم رو روی شونه هاش میذارم دلم میخواد سرم رو بغلتونم و بذارم روی بازوهاش و اون میخنده ولی من این کار رو دوست دارم. وقتی روی پاهاش میشینم ساکت ساکتم و دلم نمیخواد از اونجا جای دیگه ای برم. وقتی عاشقانه بهم نگاه میکنه احساس خوبی بهم دست میده.


بابام حس امنیت زیادی به من میده. 

بابام خیلی مهربونه.

بابام من رو خیلی دوست داره برای همین هم برای اینکه خوشحالی بشه خیلی باهاش صحبت میکنم و براش تعریف میکنم.


مامان میگه فردا تولد بابامه. یعنی سال روزی که بابا رو از دیار آیندگان فرستادند اینجا.

فقط میتونم بگم خیلی خوشحالم که بابایی مثل شما دارم.


                                           

                                                                 تفردت مبالک بابای من!




***از زبون دیانا به قلم مامانی...



نظرات 14 + ارسال نظر
مامان سارا پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:01 ب.ظ http://saraniroomand.persianblog.ir/

تولدشون مبارک
همیشه در کنار هم شاد و خندون باشین ایشاله
جونم دخملی برای تبریکش

ممنونم مامان سارا جونم
مرسی که اومدی عزیزم
شما هم در کنار عزیزانتون برقرار باشید

فرگل پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:29 ب.ظ http://chielik.blogsky.com/

تولدتشون مبارک .ایشالله همیشه در کنار هم شاد وخوشبخت باشید.

مرسی فرگل جونم

پرچانه جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:58 ق.ظ http://http://forold.blogsky.com/

تولد همسر مهربونتون مبارک انشالا دیانا جان در کنار شما دو فرشته مهربون سالهای خوبی رو سپری کنن

ممنون نصیب جان
شما هم در کنار همسر جان همیشه خوشبخت باشید

دیاناوطن خواه جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:17 ق.ظ http://dianavatankhah.blogfa.com

سلام خاله
منم تولد عمو رو به ناناجون تبریک میگم. عشق منی بابابی

ممنون دیانا جان

کیانا جمعه 28 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:49 ب.ظ

رها جووونم میدونی پستای تو جز تنها پستاییه که بهم حس بودن میده ،حس دوس داشتن ،حس ..
حسای خوبی که کمتر جایی میتونم پیدا کنم

تولد بابایه دیانا کوچولو ما مباررررررررررررررررررررررک
بخاطر همش ممنونم ازت

مرسی کیانا واقعا لطف داری عزیز دلم
ما هم ازت ممنونیم بازم با این همه انرژی مثبتت

مریم نگار (مامانگار) شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:41 ق.ظ

سلام رهای عزیزم..
تولد بابای دیانا کوچولوی ناز..مبااااااااااااارک..
خیلی قشنگ حسش رو گفتی...
..خیلی واقعی بود..
مطمئنم تو دل اونم همین حسها جاری بوده..
دلت شاد و برقرار...

به به مامانگار خوب خودم...
ممنون عزیزم
خوبه خوشتون اومده و اینطور فکر میکنید
متشکر...

مریم نگار(مامانگار) شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:43 ق.ظ

میدونی عزیز....
..علت نیومدنم به خونت این بود که چند تا رها داشتیم و داریم..
حقیقتا من قاطی کردم همه شون رو با هم...
خوشحالم که پیدات کردم رهاجان..

خوشحالم که باز هم اینجایید مامانگار جونم

مژگان امینی شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir


تولد بابای دیانا مبارک
چه کیک خوشگلی!

ممنون مژگان جون خیلی زیاد
و خوشمزه...

ثنا یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:59 ق.ظ http://angizehzendegi.blogfa.com/

ایشالا بابات هزارساله شه دیانا جون
و مامانت هر روز خوشبختر شه.بوس
پیشم بیا

مرسی ثنا جون
حتما

پونه یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:09 ق.ظ

الهی
چه دخملی
تولد باباییت مبارک باشه خاله

ممنون خاله پونه خوبم

افروز یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:12 ق.ظ

خدا شما دو تا فرشته رو صد سال برای دیانا حفظ کنه تولدشون مبارک همیشه عاشق و خوشبخت باشین در کنارهم
فکر کن یه روزی دیانا با همین لحن کودکانه شیرین خودش به باباش تولدشو تبریک بگه مطمئنم اون روز هیچوقت از یاد همسرتون نمیره

مرسی افروز گلم
ممنون از تمام محبتهات
ای جااانم

مریم(مامان روشا) یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ب.ظ

عزیزم خیلی زیبا نوشتی تولدشون مبارک ایشالا سالهای سال کنار هم خوش باشین

مرسی مریم جونم لطف داری

فلفل یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:18 ب.ظ http://www.milapila.blogfa.com

اخ جوووووون تفلد مبارک باشه
پستت چقد حسش خوب بود

ممنون فلفل نمکی!

محمد علی رضایی دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ق.ظ http://khodashenasi.ir/post/author/471302

غروب یه روز پاییزی دخترم از مدرسه بر گشت ، معلوم بود چیزی ذهنش رو مشغول کرده. بالاخره بعد از نماز حرف دلش رو پرسید : بابایی خدا رو کی آفریده؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد