دخترم و من...

از وقتی دیانا اومده خیلی چیزها تغییر کرده.

دیانا یه موجود کوچولوه که نیاز به مراقبت شدید داره و مراقبت از یک نوزاد هم کسانی که تجربه اش رو داشتند بهتر میدونند که چقدر وقت گیر و حساسه. اون هم تو شرایطی که خودت دوران نقاهتت رو میگذرونی.

میدونستم که دخترکم رو دوست خواهم داشت اما بعد از به دنیا اومدنش حس عاششقانه قشنگی که نسبت بهش دارم چندین برابر شد. همین باعث شد که دوران نقاهتم رو با موفقیت پشت سر بگذارم و به سرعت روند بهبودی رو طی کنم.

البته شایان ذکره که همونطوری که دور از انتظار خودم نبود دخترم موجود خیلی آرومی نیست که اصلا صداش در نیاد و سرش رو بگذاره زمین و ساعتها بخوابه و بعد پا شه یکم شیر بخوره و ساکت بمونه. نه اصلا. البته دخترم بیشتر اوقات آرومه اما گاهی که گمونم شاید دچار کولیک میشه یا نمیدونم دیگه به چه دلیل گریه هایی میکنه که نگووووووو. اما در کل بچه نق نقو و بهونه گیری نیست. کولی بازی هم درنمیاره. گریه هاشم بیشتر کولیکه گمونم. من هم سعی میکنم چیزهای نفاخ کمتر بخورم اما خوب به قول قدیمی ها خیلی هم نمیشه شیر  رو پرهیز داد.

به هر صورت میگذره و خوب هم میگذره. لحظه به لحظه شاهد بزرگ تر شدن و کارهای تازه شیم. دیانا دختر مستقلیه! باور کنید. اصلا هم آروم و سر بزیر و حرف گوش کن نیست و تا چیزی بهش ثابت نشه و نخواد انجامش نمیده. این اخلاقش با کمی بزرگ نمایی به خودم شبیهه. باور کنید میشه تا حدودی حدس زد هر بچه ای چه خصوصیاتی داره.

در هر صورت دخترمون زندگی مون رو تا حد زیادی تحت الشعاع قرار داده و قشنگ ترش کرده.

ایناهاش...

خیلی لذت داره وقتی همه کارهاش رو خودت به تنهایی انجام میدی و میبینی خیلی خوب از عهده همه چی داری برمیای. راستش از شما چه پنهون مامان من دل و جرات مواجهه با نوزاد رو به اون شکل نداره و من خودم کارهای دیانا رو انجام میدم. مامان البته گاهی که دیانا خیلی بی قراری میکنه آرومش میکنه و مدام نصیحتش میکنه. خیلی صحنه جالبیه وقتی مامان دیانا  رو بغل میکنه و باهاش بسیار منطقی صحبت میکنه و ازش قول میگیره که مامان و باباش رو اذیت نکنه و دیانا هم  چشمای کنجکاوش رو گرد میکنه و به مامان خیره میشه. انگاری که داره واقعا به حرفهای مامان توجه میکنه. خیلی دیدنیه.

خودم هم برای بار اول حمومش هم کردم. خیلی لذتبخش بود. البته خدا رو شکر دخترمون با آب آشتیه و بیقراری نمیکنه.

دیگه اینکه همه چی مرتبه و من چند روزیه که به روال زندگی عادیم برگشتم و خستگی و بی خوابی هم کمتر اذیت میکنه. دیانا رو که میبینم خستگی فراموشم میشه. امیدوارم بتونم یه مامان خوب براش باشم و بتونیم روح و جسم و استعدادهاش رو خوب و متناسب پرورش بدیم. 

Diana


نظرات 11 + ارسال نظر
پونه دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:50 ب.ظ http://jojobijor.blogsky.com

ای جانممممممممم عکسشو نیگا چه کوچولوئه مبارکه رها جونم الهی تنش سالم باشه همیشه

مرسی پونه خوبم
ممنون از لطفت

افروز دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:21 ب.ظ

تو بعنوان یک مادر فوق العاده میشی رها دخترت از وجودت لذت میبره مطمئن باشه سایه تون همیشه بالای سرش باشه عزیزم چه عجب این خانوم خانوما اخم نکرده با اون دستهای کوچولوش

ممنون افروز خوشحالم که نظر خوبی در مورد مادرانگیم داری
ببین دیانا صدای خاله افروز هم در اومد

فرگل دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:27 ب.ظ

الهی کاش اونجا بودم بغلش میکردم نی نی های اینقدری روخیلی دوست دارم از طرف من دستای کوچولوشو بوس کن
وقتی گریه شدید میکنه اگر نفخ کرده به دمر بخوابونش خیلی ارومش میکنه اب ولرمم تو اینجور موراد ارومش میکنه .بعد از هر غذا که میخوری عرق نعنا بخوری نفخش کمتر میشه . خواهر زاده منم اینجوری بود اینکارو میکردیم اروم میشد البته میدونم شما اینا رو میدونین فقط خواستم یاداوری بشه ببخشید دیگه

ممنون خاله فرگل
ممنون از راهنمایی هات همیشه راهنمایی و مشورت خوبه هر چقدر هم که بدونی بازم خوبه که بیشتر بدونی و از تجارب دیگران استفاده کنی ممنون عزیزم

عاطفه دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:15 ب.ظ http://hayatedustan.blogsky.com/

تو حتمن یه مامان خوب میشی و دیانا خوشبخته که تو رو داره-
به شرطی که دو روز دیگه حرفهایی که الان میزنی رو فراموش نکنی

مرسی عاطفه جون
امیدوارم
نه فراموش نمیکنم

aghaye khone سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:01 ق.ظ http://meandgoldoonekhanom.mihanblog.com/

سلام خانم .
قدم نو رسیده مبارک . خیلی عذر میخوام دیر برای عرض تبریک خدمت رسیدم . ایشالا خوش قدم و خوشنام باشه . شما هم خوب و سلامت باشین و سایه تون همیشه بالای سرش .
بازم شادباش .

متشکرم و بسیار ممنون از لطفتون
بازم ممنون

مامان سارا سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:30 ق.ظ http://saraniroomand.persianblog.ir/

خیلی قشنگ از احساست مادرانه ات نوشتی
خدا را شکر خودت بهتری و دخترم دختر خوبیه
ببینم مگه از این بچه ها هم هست که فقط شیر بخورن و دوباره بخوابن و اصلا گریه نکنن؟؟؟!!!
بامزه اس از روابط مادر بزرگ و نوه میگی

ماشاله روز به روز نازتر میشه
ببوسش


ضمنا منم آپم

مرسی سارا جونم
خیلی بهترم سارا جون ممنون
آره بچه دختر خاله من خیلی آرومه سارا و همینطور پسر دوستم . یه روز حدود 4-5 ساعت من خونه شون بودم خواهر صدا از این بچه در نیومد... من نفهمیدم کی گشنه شد کی جاشو عوض کردند . دیانا همه این کاراش با سر و صداست
مرسی نظر لطفته
اووومدم پیشت

پونه شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:45 ب.ظ

ای جانننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننم
مبارکه

فدااای تو پونه جانم

پونه شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:48 ب.ظ

عجب خاله ای هستم من واقعا که الان تازه باید بفهمم دیانا جون بدنیا اومده
ولی شما بذارین به حساب کارزیاد.

یه خاله گل و دوست داشتنی
میدونم نازنینم

بهنام یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:28 ق.ظ http://harfehesabi.blogsky.com/

سلاااااااااااااااااااااام
به به به به به!
مبااااااااااارکه
به سلامتی خاله جان
چه کوچولویی
دیانا!
چه اسم خوشگلی
دختر معصوم و بیگناه ایران معنی میده فکر کنم
خدا سلامتی بده بهش و بهت خاله جان

سلاااام خاله جان
اینم دختر حاله جان شما
دیانا یعنی نیکی رسان، نیکویی بخش
ممنون پسر خاله

دختری از یک شهر دور یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:27 ب.ظ

آخه نازی!!! خدا حفظش کنه!! خصوصیات اخلاقی اما نکته جالبی بود!!! :))) واقعا میشه تشخیص داد از همون اول!! منم که با تجربه! هر چی باشه من دارم دو تا بچچه بزرگ میکنم!!!

ممنون خاله دنیز خوشگلم
باور کن همینه دنیز جانم
دو تا بچه...؟!!!!!
خوبه خانوم با تجربه دیدی که...

مریم(مامان روشا) پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ق.ظ

چه ناز ماشالا...گلی هم برای خودت هم دخملی اسپند دود کن...آفرین که خودت همه ی کاراتو میکنی من که تا چند وقت آویزون همه بودم

مرسی مریم جونم
بالاخره کارهامون گردن خودمونهه هرچه زودتر مسئولیتشو بر عهدهع بگیریم همونقدر هم بهتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد