زن بودن...

این روزها کارم خیلی زیاده و خستگیهام بیشتر. اما مهم نیست مهم اینه که از خودم و کارم راضیم. گاهی در مواجهه با برخی مردم با خودم میگم براستی چگونه باید با این جماعت برخورد کرد؟ اینجا کمی جدیت بیشتر بهتر جواب میده متاسفانه. من زیاد اهل جدی بودن و تشر اومدن نیستم اما خوب وقتی بخواهی کارهات بی دردسر تر انجام بشه ناچاری این رل رو هم ایفا کنی. البته با پرسنل اینجا مشکلی ندارم و همه بچه های خوبی هستند. این خیلی خوبه.
مسئله ای مدتها ذهنم رو به خودش مشغول کرده. اون ارتباط جوون های امروز با همدیگه است. منظورم دقیقا ارتباط با جنس مخالف هستش. این ارتباط متاسفانه درگیر دوگانگی خاصی شده و به نظرم برزخیه. نه این وری و نه اونوری. البته منظورم همه جوون ها نیستند ها. جوون ها یکسری آزادی ها رو طلب میکنند که خوب حقشونه اما حاضر نیستند یکسری مسئولیت ها رو قبول کنند و روی پای خودشون بایستند. این که دیگه یه چیز مبرهنی است که هر خونه ای قوانینی داره و رفت و آمدها توش باید تعریف شده باشه. هم همسران و هم فرزندان. خونواده که هست یه نظمی هم باید حاکم باشه اما متاسفانه الان بعضی جاها این نظمه به هم ریخته و اختلاف ها و مشاجراتی به طبع درمیگیره که اصلا قشنگ نیست.
یه موضوع دیگه هم که برام جالبه اینه که آدم ها قدر و ارزش خودشون رو گاهی یا نمیشناسند و یا ندید میگیرند. فقط میخواهند از این قافله عقب نمونند که خدایی ناکرده کسی بهشون لقب امل یا نمیدونم این جوون های امروزی بهش چی میگن بده. با هر کس و ناکسی ارتباط برقرار میکنند. بدون شناخت کافی و بدون اینکه بفهمند از این رابطه چی میخوان. گاهی هم یک خانم محترم و تحصیل کرده خودش رو به طرز چندش انگیزی آویزون یک آقای باز محترم میکنه که به هر دلیلی تمایلی به اون خانم تحصیل کرده که حتی از برخی جهات و موقعیت اجتماعی سر و گردنی بالاتر هست نداره. آویزون میگم و آویزون میشنوید(کاش اون آیکون اون صورتکی که موهاش رو از سر ناچاری و حرص میکنه اینجا بود تا بی درنگ روش کلیک میکردم).


من یه چیزهایی رو تو روابط دوست دارم که باشند. در ادبیات کهن ما همیشه نازی بوده و نیازی. این به نظرم بد نیست. مرد وقتی خیلی دور و برش رو بگیری و نازش رو بکشی گریزون میشه. خوب این طبیعت اونه که نیازه مال اون باشه و نازه مال خانومه! زن های امروز جامعه ما که علاوه بر مسئولیت خونه در اجتماع هم حضور دارند ناخوداگاه کمی از اون ظرافتشون ممکنه کاسته بشه. زن همانند مردش خارج از منزل باید در محل کارش با مافوق و زیردست کلنجار بره. البته به نظر من زن در محل کارش هر چی مافوق تر باشه بهتره. حالا این هم بحث مفصلیه که در قالب یک پست نمیگنجه. کلنجار رو میگفتم و اینکه در جامعه حضور داره و از نظر درامدی تا حد زیادی مستقله و میتونه کلی به مخارج زندگیشون کمک کنه و البته شخصیت اجتماعیش بیشتر و بهتر شکل بگیره. اما این زن، نقش زن بودن رو هم بایستی اجرا کنه. این یک موجودی رو میخواد که بتونه با ظرافت، هم اون خشونت و هم این نرمی و اون همه عاطفه رو به خوبی تلفیق کنه و خوشبختانه ما زن ها میتونیم این تمایز رو قائل بشیم و از عهده اش بربیایم. به نظر من این وظیفه خطیر فقط از عهده این موجود پیچیده ساخته است. خوبه که ما بتونیم این دو رو از هم تفکیک کنیم و اون قسمت آمازون یا خشن وجودمون رو به خوبی با قسمت عاطفی و پر مهر و مادرانه و ... مون کنترل کنیم تا به جا بتونیم واکنش های مناسبی از خودمون نشون بدیم. این اسون نیست اصلا آسون نیست که خیلی هم مشکله. و البته بگم هر زنی هم از عهده این امر خطیر برنمیاد.
یهو بحث به کجا کشیده شد نیتم مطرح کردن این مسائل نبود اما خوب، بد هم نشد... من از رفتار برخی دخترها و زنان در جامعه مون دلخور بودم و باز رفتم در فاز مدح زنان. باور بفرمایید نه اینکه خودم زن هستم نه اما میدونم که ما زن ها رو اگه سرکوبمون نکنند و اگر هم بهمون آزادی میدهند به مفهوم واقعیش باشه و نه بخاطر مسائل شهوانی خودشون میتونیم خیلی جلوتر از اینکه هستیم باشیم. میدونم اگر خودمون رو باور کنیم و احساسمون و وقتمون رو برای کسانی که شایستگیش رو ندارند خرج نکنیم و بدونیم که ما هیچ برابری ای با جنس مخالفمون نداریم و اونها هم از نظر عواطف و هم قدرت بدنی کاملا با ما متفاوت هستند و نخواهیم مدام خودمون رو شبیه اونها کنیم و از طرفی خودمون رو نه در مقابل بلکه در کنار مردانمون که برامون عزیز هستند بدونیم و بدونیم که ما هم حق فکر کردن داریم و حق اظهار نظر سیاسی و اجتماعی و... نه تنها خودمون که جامعه مون رو میتونیم خیلی پیشرفته تر و آرام تر و زیباتر از این که هست کنیم.
اولین قدم در راه رسیدن به آزادی اینه که فکری آزاد داشته باشیم و همیشه بتونیم باورهایی رو که در ذهن ما کاشته و کماکان پرورش میدهند رو به چالش بکشیم و بتونیم آزاد اندیش باشیم. قید و بند فکری از هر قفل و بند فیزیکی بدتر و خطرناک تر و اگه بفهمی آزاد دهنده تره. این بندها رو بگسلیم و آزاد بیاندیشیم و رها باشیم. 

نظرات 22 + ارسال نظر
دخترشرقی دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:08 ب.ظ

سلام رها جونم. خوبی خانومی؟
واقعا متن قشنگی نوشتی. مرسی عزیز.
ما باید خودمون رو بشناسیم و تا بتونیم واسه خودمون ارزش قائل شیم. کسایی که آویزون دیگرانند ، هنوز خودشونو نشناختن و این هم از طرفی برمیگرده به آموزشهایی که توو خانواده از فرهنگ خانوادگی گرفته تا از آموزشهایی که توو جامعه داریم (که البته آموزش در این زمینه در جامعه و مدرسه و... خیلی کمرنگه و به حساب نمیاد.)
کاش کسایی باشن که بیان و این فرهنگ شناخت خانومها رو رواج بدن توو جامعه.
به امید اون روز.

به روی ماهت عزیزم
من عالیم عزیزم
اره دخترم دقیقا باید خودمون رو بشناسیم همه چی از خودمون شروع میشه
فرهنگ سازی تو این مملکت بی فرهنگ سازیه یهو به خودت میای میبینی اون یه اپسیلون فرهنگت هم ...
به امید اون روز هستیم و باید یه حرکتی هم بکنیم...

دخترشرقی دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ب.ظ

کم باش.نگران گم شدنت نباش.
اونی که اگه کم باشی ، گمت کنه ، همونیه که اگه زیاد باشی حیفت میکنه.

این جمله رو خیلی دوست دارم.

من هم خوشم اومد دختری

ماندانا دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ب.ظ http://wildtigress.blogsky.com

سلام وبلگت جالبه من هم یه جورایی باهات هم عقیده هستم یه متن توی وبلاگم گذاشتم شاید برات جالب باشه

ممنون
سر فرصت میام متنت رو میخونم

هاله بانو دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ب.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com

خسته نباشید خانم خانمها

مممننننووووونننننن خانومی

افروز دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ب.ظ

سلام رها جونم خوبی خانومی؟چه بحث جالب و پیچیده ای مطرح کردی برای منم خیلی جالبه اوضاع جامعه الان آدمو سردرگم میکنه من خودم همیشه ادعام این بوده که فکر آزاد و راحتی دارم و متقابلن انتظارم از دیگران هم همینه ولی همیشه سر این مسائل به مشکل خوردم

فدای آبجی گلم بشم من
نه عزیزم طرز فکر خیلی از مردم ما از حد نرمال هم پایین تره متاسفانه دلم نمیخواد اینو میگفتم اما حقیقته . دل ساده و فکر بازت رو با خیلی از افکار و قلبها مقایسه نکن همونطور که گفتم خیلی از ادعاهای پیشرفتها هم در مسیر زیر شکمه ببخشید البته

بهنام دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:00 ب.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلام رها جان
خوبی ایشالله؟
راستش وقتی به خط 6 ام رسیدم فکرم یهویی رفت یه جای دیگه و یه دفعه به خودم اومدم دیدم کلِ پست رو خوندم و اصلآ نفهمیدم چی خوندم!!!!!!!
امشب دوباره میخونمش الان باید برم که به کلاسم برسم!!!

ممنون بهنام عزیز شما خوبی خاله؟
پس همچین همه رو خلاصه کردی ... برو برو خاله ای بعد از کلاس میبینمت

عاطفه دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ب.ظ

سلام رهای عزیز-
همین الان فیلم In a better world تموم شد- قبل از اینکه ببینمش پست تو رو در موردش خوندم- الحق خوب نوشته بودی- مرسی-

ای جااانم خوشحالم که خوشت اومد ترغیبم کردی عاطفه جان تا زودتر یکی از اون فیلم قشنگ ها رو ...

عاطفه دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:52 ب.ظ http://hayatedustan.blogsky.com/

کوچ کردم اسکای-

آسمونی باشی
خوش اومدی

رها- مشقِ سکوت دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:56 ب.ظ http://mashghesokoot.blogfa.com/

رهاجان، زیبا گفتی و زیبا نوشتی ، باهات کاملا موافقم، آزادی، نیازمند تفکر صحیح و درسته، اینکه بشناسیم، خودمون، نیازهامون، خواسته هامون، ارزشهای شخصی و اجتماعی و خیلی چیزهای دیگه. کاملا موافقم که قبل از اینکه به آزادی برسیم توانایی به چالش کشیدنش رو داشته باشیم. اونچه که این روزها ارزشها و حرمتها رو کمرنگ کرده، اینه که خیلیها نمیدوننن، چرا و چطور دارن یه سری کارها رو میکنن و دلیلی ندارن برای دفاع از اونچه که انجام میدن
خوشحالم که یکی هست مثل تو، که رهایی براش معنا داره

مرسی رها جان اشاره خوبی کردی برای اونچه انجام میدن دفاعی ندارند چون فقط انجامش میدند که فلانی انجام داد ...
رها باشی و آزاد اندیش رهای عزیزم . من هم از بودنت بسی خرسندم

فرهاد فراهانی دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ب.ظ http://sayehayesepid.blogfa.com/

درست گفتی رها جان، مهم این است که رها فکر کنیم که وابسته یه هیچ تفکر بدون دلیلی نباشیم. خوبی رها جان؟

ممنون آقا فرهاد من که خوبم شما چطور؟ خیلی هم کم پیدا ... هر جا هستید سلامت باشید

فکر رو بهمون القا نکنند و نذاریم که این کار رو کنند

فرگل دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ب.ظ

حرفاتون درسته ولی خب خیلی وقتها نمیشه ازاد فکر کرد بعضیها از این ازاد فکر کردن ادم برداشت های غلطی میکنن که این دردش بیشتره
حال رزا کوچولو چطوره؟ خوب شده؟

میدونی فرگل عزیزم منظور من دقیقا فکر کردنه ... مهم اینه که اون افکار نیم خورده دیگران رو دربست قبول نکنیم. درسته که هر فکری پشتش عملگرد ازادانه رو هم میطلبه اما خیلی ها فرگل جان حاضر نیستند قبول کنند که میشه جور دیگری هم فکر کرد ... مهم اینه که ما درست فکر کنیم ...
ممنون از پیگیریت عزیزم آره عملش با موفقیت انجام شد و باید چندین جلسه مکرر گفتار درمانی بره. رزا کوچولو تو سن مناسبی عمل شد

مامان سارا سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ق.ظ http://saraniroomand.persianblog.ir/

خیلی جالب بود متنت

ممنون سارا جان از محبتت

na30b سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:51 ق.ظ http://www.fosil.blogsky.com/

تکبیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر

آره راست میگی مثل یه سخنرانی شده بود بعضی جاهاش

حبیب پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:39 ب.ظ http://www.artooon.ir

برای دخترم جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:29 ب.ظ http://barayedokhtaram.blogfa.com

سلام رهای عزیز ...موضوع جالبیو مطرح کردی که مفصل جای بحث داره ...از نظر من دقیقا مشکل از همین جا ناشی میشه که ما زن ها جایگاهمونو فراموش کردیم و قدر و مرتبه مونو یادمون رفته ... وقتی درگیر کار میشیم وارد اجتماع میشیم چون نمیتونیم تعادل برقرار کنیم بین زن بودن و شاغل بودن ناخوداگکاه خیلی از ویژگی های جنس مخالفو بدون اینکه متوجه باشیم جذب می کنیم و لطافتمونو از دست میدیم ...خب این کاملا طبیعیه که وقتی ما جایگاهمونو فراموش می کنیم یه عده راحت از این فراموشکاری ما به نفع خودشون سو ء استفاده کنن ...

به روی ماه شما
و این تعادل برقرار کردن هم کلی انرژی بر هستش ... به نظر من میشه از عهده اش بر اومد اما یه روحیه خوب و شناخت از خویشتنی میطلبه که خوب در همه نیست ...
ممنون از توجه و نظرت عزیزم

غرولند شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ق.ظ http://arashaminzadeh.blogfa.com

شناخت خیلی مهمه . شناخت تفاوت ها و نیازها . بدبختانه تا مجرد هستیم به خودمون نمی قبولونیم که باید در این مورد تحقیق کنیم . . . اما من فکر می کنم اگر آدم بخونه و بشنوه و یاد بگیره برای ایجاد زندگی مشترکش بسیار موفق تر خواهد بود .

موافقم باهاتون تفاوت ها و نیازها ...
فکر میکنیم باید ازدواج کنیم تا کامل بشیم همینطوری بی توجه و ...
و نتیجه: دعوا و مرافعه و من و من و من ...
ممنون آرش خان

همستر شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:50 ب.ظ http://www.hamster-anarshist.blogsky.com

سلام بانو

ممنون از وقتی که برای نوشتن این پست خوب صرف کردید

جالبه - ما آدم ها واقعا گاهی درک و باور و شعورمون رو میدیم دست یه موجی که گذراست و موقت و خیال میکنیم که اگر سوار این موج نشیم یک ساحل بیننده به عدم تبهر ما خنده می زنند- بی اونکه لحظه ای درنگ کنیم شاید کسی تحسین کنه ایتسادگی و خم نشدن در برابر این موج رو

ناز و نیاز واقعا میبایست رعایت شند- کاملا مبرهن و واضحه که ستایش بیش از حد مرد موجب گریزان شدن و غرور زیادش میشه و اعتماد به نفس کاذب

در کل زن بودن خیلی سخته و دختر بودن ایضا

باید مصون موند از این همه خطرات اجتماعی- مد های گذرا- و باید مدیر بود و مدبر- و همچنین همونجور که گفتید ایجاد تعاد میان نیمه ی خشن و لطیف- کار بیرون و لذت همسر بودن و مادر بودن

واقعا دست مریزاد به همه ی زن هایی که زن می مانند و از پس اینگرداب مسئولیت ها بر می آیند

لذت بردم رها بانو

سلام همستر عزیز
ممنون از وقتی که شما برای خوندنش گذاشتید
تعبیر خیلی قشنگی داشتی ...

خوب شما هم اینطور فکر میکنی ...

زن بودن از سخت ترین کارهای خلقته همستر جان باور کن...هر کسی هم از عهده تمام این مسئولیت ها به خوبی برنمیاد اما وقتی هم یه زن اراده کنه که کارها رو با هم مدیریت کنه خوب مدیریت خواهد کرد...
من هم دست مریزاد میگم به همه آدم هایی که خودشون رو خوب میشناسند و بعد از اون شناخت خودشون رو گم نمیکنند

ممنون از نظر خوبت و توجهت

بهنام دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:02 ب.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلااام
خب کلاس من الان تموم شد!!!!!

در کل موافقم باهات ولی در مورد اون ناز و نیاز باید بگم که اگه یه دختری در برابر من بخواد ناز کنه به هیچ وجه راه به جایی نخواهد برد!
اینقدر بدم میاد از اینجور کارااا!

خوب به سلامتی چقدر هم طول کشییییید .....
بهنام عزیز منم منم نکن وقتی ناز کنه و شما دوستش داشته باشی چاره ای جز ناز کشی نداری ... متوجه شدی خاله جان؟ نمیدونم شاید هم اون طفلک بنا باشه ناز عزیز دردونه خواهر ما رو بکشه ... خدا به دور

مژگان امینی دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:28 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

برای قسمت اولش یاد یک دانش آموزی افتادم که برا ی جا نماندن از قافله به کارگر ساختمان روبه روی مدرسه شماره داده بود و برایش کلی دردسر شد.
ناز و نیاز و این حرفها :من فکر می کنم همه ی زن ها و مرد ها یک مدل نیستند و نمی شود یک نظر کلی داد.
آزاداندیشی خیلی سخت است هزینه اش هم زیاد است

خودتون که بهتر در جریان هستید خانوم امینی جان

حق با شماست ، من منظورم یه حالت طبیعی بود و چیزی که از خیلی از مردها و زنها شنیده بودم و...
ممنون عزیزم

[ بدون نام ] جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ق.ظ

سلام و درود بر آبجی خوبم
آبجی معلومه خیلی دلتون از دست بعضی ها پره ها !!
چقدر دید آدما به زندگی متفاوته یه مرد هیچ وقت به جزءیات اینجوری نگاه نمیکنه همیشه عادت داره کلی همه چیو میبینه و سرسری از کنار هر چیزی رد میشه ...
راستی از راهنمایی و توصیه هاتون سپاسگذارم ، دیگه بهمن دانشگاهو میبوسیم میزاریم کنار و آماده ی اعزام به جبهه های باطل علیه حق میشیم از همین حالا دارم با دشمنای فرضی نبرد تن به تن انجام میدم تا حالا شاخ همه شونو شکوندم دیگه از جنگ نرم باید بریم پیشواز سربازیو جنگ سفتو آش خوریو بدبختی
راستی آی ام ساری دیر کامنت میزارم یکم تنزل کردم با موبایل کامنت میزارم یکم سخته نخ سوزن اعمال این شکلکاش بعد انقدر طول میکشه تایپش مثل الان رشته افکارمون گسسته میشه آدم یادش میره چی میخواد بگه به خاطر همینه کامنتام سروته ندارن
راستی ببخشید دیر شد ولی پساپیش یلداتونم مبارک به قول یه اس ام اسی بود اون موقع ها میگفت عمرتون 100 شب یلدا ضربدر هزار ...

به به شما خوبی؟
نه بابا همچین پر هم نیست داداش کوچیکه ...
نکته اش در همین تفاوت هاست
خوب به سلامتی. همه چیز به خیر و خوشی سپری بشه برات
شما همین که سر میزنی داداش خودش خیلی خوبه باز هم ممنون .
سلامت باشی ...موفق باشی

[ بدون نام ] جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ق.ظ

سلام و درود بر آبجی خوبم
آبجی معلومه خیلی دلتون از دست بعضی ها پره ها !!
چقدر دید آدما به زندگی متفاوته یه مرد هیچ وقت به جزءیات اینجوری نگاه نمیکنه همیشه عادت داره کلی همه چیو میبینه و سرسری از کنار هر چیزی رد میشه ...
راستی از راهنمایی و توصیه هاتون سپاسگذارم ، دیگه بهمن دانشگاهو میبوسیم میزاریم کنار و آماده ی اعزام به جبهه های باطل علیه حق میشیم از همین حالا دارم با دشمنای فرضی نبرد تن به تن انجام میدم تا حالا شاخ همه شونو شکوندم دیگه از جنگ نرم باید بریم پیشواز سربازیو جنگ سفتو آش خوریو بدبختی
راستی آی ام ساری دیر کامنت میزارم یکم تنزل کردم با موبایل کامنت میزارم یکم سخته نخ سوزن اعمال این شکلکاش بعد انقدر طول میکشه تایپش مثل الان رشته افکارمون گسسته میشه آدم یادش میره چی میخواد بگه به خاطر همینه کامنتام سروته ندارن
راستی ببخشید دیر شد ولی پساپیش یلداتونم مبارک به قول یه اس ام اسی بود اون موقع ها میگفت عمرتون 100 شب یلدا ضربدر هزار ...

همستر آنارشیست جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:40 ب.ظ

کجایی رها بانو؟؟؟؟؟

اومدم همستر جان ممنون از احوال پرسیت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد