راه بی برگشت...

بعد از مدتها یه روز مرخصی گرفتم (اینجا مرخصی گرفتن راحت تره، جانشین دارم). خیال داشتم بیشتر استراحت کنم و یه روز هم برم پیش خواهر بزرگه که خیلی وقت بود ندیده بودمش. از محل کار قبلیم بهم زنگ زدند و خواستند یه سر برم اونجا هم برای تسویه و هم برای انجام یکسری کارهایی که مونده بود. من هم رفتم. حس خاصی پس از برگشت دوباره به اونجا داشتم. قبلا حس میکردم که به اونجا تعلق دارم و هر بار برم مثل همیشه است اما دیدم که نه... دلم گرفت کمی اما خوب مهم نیست.

بعد از مدتها آزی خانوم هم منزل تشریف داشتند و با هم صحبت کردیم. آزی به هم ریخته بود و طبق معمول دنبال اکسیری که بتونه باهاش با سریع ترین سرعت ممکن به بهترین نتیجه ممکن برسه که خوب چطور برات کیمیاگری کنم من قربونت برم؟ در مورد بی تابی ها و بی قراری هاش حرف زد و رابطه اش با حسین. من درک میکردم چی میگه. شاید نه کامل اما تا حد زیادی. لااقل اگه راهی پیش پاش نمیذاشتم میفهمیدم چی میگه و خودش و حسین رو درک میکردم. حسین مرد معقولیه و مشخصا خیلی هم آزی رو دوست داره. اما خوب خیلی موانع و مشکلات در این رابطه هست. سعی کردم کمی آرومش کنم و البته نمیدونم تا چه حد موفق بودم. فقط میدونم که خودش باید که بخواد. مستاصل شده بود. بهش حق میدادم. فکر کردم که چقدر تو زندگیش اذیت شده و هیچوقت یه راه به نظر منطقی و آسون رو انتخاب نکرده. اما خوب ریسک کرده و کلی تجربه داره تو زندگیش. 



من خیلی صاحب نظر نیستم اما به این نتیجه رسیدم که برخی راهها هستند که نبایستی درشون قدم گذاشت. اما وقتی هم رفتی دیگه رفتی و نمیتونی برگردی. کسانی که به همچین مسیرهایی برخورد نکردند و راهشون همون راه راست ! معروف بوده خوب متوجه نیستند که راه بی برگشت یعنی چه و همه اش سعی میکنند با دلیل و منطق یه جوری طرف رو ببرند گوشه رینگ و نصیحت و گاهی هم سرکوفت نثارش کنند اما  افرادی که یه جورایی از این قائله بی خبر نیستند، درکش میکنند. نمیشه خیلی وقتها چیزی گفت. نمیشه راهی رو پیشنهاد کرد. گاهی تمام مسیر ها انگار بنبسته. فقط کاش دهان قضاوت های سرسری لااقل بسته شه. براستی چه باید کرد؟



نظرات 6 + ارسال نظر
امیرحسین... جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:28 ق.ظ http://afrand.blogfa.com

درسته که بعضی از راه ها بی برگشته اما بعضی وقت ها هم که می بینی راهی که رفتی اشتباهه و می تونی برگردی نباید به موندن پا فشاری کرد... استفاده از تجربه دیگران هم می تونه کمک کنه

ممنون امیر حسین
یه وقتهایی نباید یه چیزهایی تو زندگی آدم ها اتفاق بیفته نمیتونی آثار اون رو از ذهنت و وجودت پاک کنی چشم باز میکنی و میبینی وسط معرکه ای اینه که میگم نمیشه برگشت ...

مامان سارا جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:52 ق.ظ http://saraniroomand.persianblog.ir/

خوشحالم اینجا راحت تر میتونی از مرخصی ات استفاده کنی
و در مورد دوستت میدوارم زودتر به آرامش برسه
گاهی ما آدمها بی خودی برای آنچه شایسته ما نیست و یا برای ما کمه اصرار داریم و می خواهیم اون راه رو ادامه بدیم!

ممنون سارا جان
آره خوبه
من هم امیدوارم واقعا البته آزی هم دوستمه هم خواهر زاده مه
نمیدونم اما سارا جان ممکنه پیش بیاد که کسی به یه همچین جایی برسه ... گاهی مسیری رو با کسی یا کسانی شر وع میکنی و برگشتت به تنهایی خوب مقدور نیست باید اون رو هم در نظر گرفت اینه که متوجه میشی این راه بازگشتی نداره عملا...

کیانا جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:46 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

سلااام رها جونم
خوبی عزیزم؟؟؟؟ ببخش که خیلی بی معرفت شدم
نمیدونم راجع ب راه ها چی باید بگم ...
شاید چون همیشه ...
نمیدونم ...

به روی ماهت کیانای گلم
نگو عزیزم تو همیشه خوب و گلی امیدوارم سالم و سرحال باشی
همیشه راه های بی برگشت هستند مونده چقدر ریسک پذیر باشی

دلارام شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:28 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com/

راه بی بازگشت ... خوب همه راه ها بی بازگشتند و تو نمیتونی ادعا کنی که مسیری رو میرم ، اگه خوشم نیومد برمیگردم سر خط ! اگرم بخوای فقط میتونی راهت رو عوض کنی . به نظرم تمام راه ها اینجورین .

خیلی خوب اشاره کردی دلارام عزیزم ممنونم ازت
مسیرهای مختلف در امتداد ، موازی و یا خلاف هم ...

کورش تمدن یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:47 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
شاید درستش این باشه که آدم قبل از اینکه در راهی بره فکر کنه ولی معمولا میشه برگشت.هر راهی عواقبی داره که باید بپذیریم.باید قبول کنیم که با پذیرش عواقبش برگردیم
راستی از فیلم خبری نیست؟

به به سلام به شما
کورش خان! نگو که پیش نیومده چشم باز کنی و ببینی وسط کارزاری و جایی برای فکر کردن و مقاومت هم نداری انگار بازیگر یه فیلمی که سناریو و همه عوامل از قبل آماده شدند و براستی هم ...
بلاه مهم هم همینه که تبعات و مسئولیتهای کارهایی رو که انجام میدیم قبول کنیم

و اما فیلم ممنون که حواستون به فیلمهای من هست. حتما کورش خان حتما در اولین فرصت ممکن

غرولند دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ب.ظ http://arashaminzadeh.blogfa.com

به نظر من هم هی راهها مزخرفن . پشیمونی از ورود به یه راه مثل پشیمونی از قطع نخاع شدن در برابر سرطان گرفتنه زندگیه همه ی صورتهاش زشته

ای خدا ! آرش خان؟
تلخه ولی کاش بشه اینجوری بهش نگاه نکنیم. خوبه که آدم کمی به خودش دلخوشی بده و مثل بهمن فرمان آرا در فیلم بوی کافور عطر یاس که به مادرش که نه او و نه حتی خودش رو نمیشناخت میگفت مادر کاش سرطان بود نه این...
هر راهی یه چیزایی به آدم میده حالا باید دید ارزشش رو داره یا نه وگرنه به قول شما همه شون مزخرف خواهند بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد