قطره آخر...

با بی تفاوتی ها، بی توجهی ها، قانونهای عجیب و غریب، تبعیض ها، نامهربانی ها و بی انصافی ها قطره قطره ظرف تحمل رو کم کم پر کردند. اما همه مون میدونیم که ظرف هرچقدر هم که پر باشه تا قطره آخر رو توش نریزی سرریز نمیشه. بالاخره اینقدر ادامه دادند به همین شیوه و بی توجه به همه چی پیش رفتند که این ظرف لبریز شد و ... ریخت. 

هیچ کوتاه نیومدند و با بی توجهی تمام به کارهاشون ادامه دادند. اصلا میدونید چیه به ضرر خودشون هم تموم شد؟ میدونید چرا؟ که دیگه نمیتونند مثل سابق با یه نقاب موجه به هر کاری میکردند ادامه بدهند. نه دیگه اونها این بار کوتاه نخواهند اومد. 

میبینید چی ساختید؟ میبینید؟ حاصل دسترنجتون رو میبینید؟ هوم؟ شدند چیزی که خودشون هم فکر نمیکردند یه روز باشند. چی میخواستید عایدتون بشه؟ ... چیزی که میخواستید بدست آوردید؟ آخه به اونهایی که از دست دادید می ارزیدند؟ چه باید گفت؟ ... چه باید کرد؟ ... نه ... هیچی... صبر به یک شکل دیگه ... باید نگاه کرد و دید. باید نگاه کرد و دید... میگن این حالت، با تمام سختیش یه آرامشی تهش داره. 

میدونید چیه همیشه سوخت و ساز و به دل انبار کردن هم خوب نیست. نتیجه اش یه آتشفشان خفته بیدار شدنه. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد