خیلی سخته...

عزیزتر از هر چی تو دنیاست براش و لحظه لحظه بزرگ شدنش رو شاهد بوده ، با خندیدنش خندیده ، با بغض هاش اشک ریخته و بهش افتخار کرده و با نگاه به قد و بالاش همیشه قند توی دلش آب شده و با خودش گفته این پسر منه. ارزشش رو داشت هر چی سختی به پاش کشیدم. با هر موفقیتش محظوظ شده و اصلا تمام امید و آرزوهاشه.

تو اوج جوونی که میتونه تکیه گاهی برای مادر بشه و همه فامیل عاشقشند یهو یه نامردی، یه از خدا بی خبری، یه دل سیاهی میاد و چراغ امید مادر رو میزنه و خاموش میکنه. اون هم برای همیشه. قربانی چی میشه این بچه آخه؟ این موجود بی گناه تاوون چی رو میبایست پس بده که تو اوج زندگی از زندگی محرومش میکنند؟ و اما اون مادری که یک لحظه خنده از لباش محو نمیشد دیگه با خنده و هر چی اتفاق خوب تو این دنیاست بیگانه میشه. حق هم داره؛ مادره خوب. یه دونه بچه اش رو با بی رحمی ازش گرفتند...

سخته برام نوشتن این پست خیلی برام سخت بود و هست. الان هم که دارم مینویسم با بغض مینویسم. از وقتی شنیدم هر وقت به یادش می افتم دلم ریش میشه.

از اقوام دور مامانه. یادمه 8-7 سال پیش تو مراسم نذر مامان، خونه مامان دیدمش. بهش گفتم پسرت چکار میکنه؟ یادمه بچگیاش که کچل بود با اون کله سفیدش. واای چقدر بانمک بود. جوابم داد که ماشالا بزرگ شده. و ازش که تعریف میکرد من با تعجب بهش نگاه میکردم و ذوق میکردم طوری که بهم گفت تو فکر کردی هنوز همون کچل و فسقلیه است که آب دهنش آویزون بود نه؟ و من هم میخندیدم که بچه ها بزرگ شدند و ما بزرگ تر...

نمیدونم چرا این اتفاق برای این بچه افتاد و دلم نمیخواد چیزهایی که شرح حادثه رو بنویسم که بسیار دلخراشه. اینجور مواقع هم که میدونید هر کس چیزی میگه. عده ای میگن بخاطر اختلاف مالی پدر با شخص یا اشخاصی بوده. من نمیدونم چی بوده فقط میدونم هیچ چیز مجوز این رو صادر نمیکنه که کسی جون یک جوون بی گناه رو بخواد بگیره. هیچی هیچی هیچی.

خیلی فکر کردم که چی باعث میشه که دل آدم ها اینقدر سنگ بشه اینقدر سنگ بشه که گرفتن جون یک آدم براشون راحت بشه. خیلی عامل هست و همه اش هم بایستی ریشه اش پیدا شه. گیریم که قاتل این بچه هم پیدا شد و قصاص هم شد آیا تموم میشه؟ آیا راه حل فقط تو مجازاته؟ نه باید درد این جامعه مریض درمون بشه. اون هم با یافتن علت درد. این که ما بشینیم و خودمون رو بکشیم کنار و بگیم اینها ح ر و م زاده هستند و با ما خیلی فرق دارند فایده نداره. همه اینها روزی کودک معصومی بودند و کم کم دلشون از سنگ شده. کم کم دیدن درد و رنج و مرگ آدم ها براشون عادی شده و...

اگه اومدید و خوندید و حالشو داشتید بگید ببینم شما چی فکر میکنید. ممنون میشم.


آرزوی صبر دارم برات ای مادر عزیزی که داغدار دلبندتی.

نظرات 9 + ارسال نظر
زیتون چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:00 ب.ظ http://zatun.blogsky.com

سلام
درودخدا براو هرچی می توانی برایش قران بخون مولکول های وجودش را بشاش و قبرش را به قصرنورمبدل میکند
-----------
متاسفانه درکشورما چون قانون مدارنیستیم وعصبانی هم هستیم زود حمله می کنیم وبی گناهی را از بین می بریم پناه برخدا ازاین اخلاق وازاین عجولی
یک علت کشتن دوست یا دیگرکشی ویا خودکشی بیمای افسردگی است که معلول کمبود ویتامین ب بدن افراداست علت جنایت کردن گاه این کمبود است خیلی تندخومیکندانسان را
پناه برخدا که درچنین موقعیتی قرارگیریم الهی هیچ کس دچارمشکل تندخوئی نگردد

سلام به شما
ممنون زیتون عزیز
ویتامین بــــــــــــــــــــــــــ ... گمونم این طرف بیشتر بایستنی گوشت و جگر و مغزها رو مصرف میکرده. جنون و ... البته بگم که این طفلک رو با نقشه قبلی و کاملا آگاهانه کشتند و میخواستند دل پدر و مادرش رو بسوزونند که متاسفانه موفق هم شدند. پس قضیه جنون آنی تقریبا منتفیه
حق با شماست عجله و البته سنگدل شدن...

مامان سارا چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:18 ب.ظ http://saraniroomand.persianblog.ir/

غم فرزند وحشتناکه. من بعید میدونم التیام پیدا کنه....خدا صبرش بده

الهی دیگه نشسنویم از این چیزها
ممنون سارا جان فقط آرزوی صبر میکنیم براش. کل فامیل این روزها غمزده و تو شوک هستند

الهه چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com

وای خدای من...خدا رحمت کنه اون جوون رو و به مادرش صبر بینهایتی بده...خیلی دردناکه...و وحشتناک......
لف
راستش منم خیلی به این قضیه فکر میکنم عزیزم...اینقدر عوامل مختلفی نقش دارن تو این سنگدل شدن آدمها که از شماره خارجه....دیدن فیلمهای جنایی و ترسناک،شاهد قتل یا اعدام بودن،سرخوردگیهای دوران کودکی و عقده های روانی،خشم سرکوب شده،کتک خوردن و تنبیه های سخت دیدن تو بچگی،محبت ندیدن و یه عالمه مورد دیگه... همه شون هم تو یه چیز مشترکن...فقر...فقر مادی و فقر فرهنگی......

دلت آروم دوستم...مراقب دل خودت و احساساتت باش..چون تو یه مادری و احساساتت تاثیر مستقیم رو دختر نازت داره....

ممنون الهه مهربانی ام
الهی ...
آفرین الهه خوب شد یاداوری کردی دخترکم : دیدن صحنه اعدام. تصور کن یه عده زیاد ی یه جا جمع میشن تا شاهد کشته شدن یه آدم باشند...وحشتناکه... جالبه که 5 صبح یارو با زن و بچه هاش پا شده بره اعدام نگاه کنه. آدم میمونه تو کار این خلایق والا...
فقر مادی و فرهنگی هم که ...
ممنون الهه جونم حواسم هست هم به خودم هم به دخترکم

فرگل پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:27 ق.ظ

غم از دست دادن بچه خیلی سخته خدا به مادرشون صبر بده منم با نظرالهه موافقم بیشتر فقر فرهنگی ومادی ، نبودن آموزش اصولی ودرست در همه زمینه ها باعث به وجود اومدن قتل وفساد وتجاوز میشه .
آرزو میکنم هیچ مادری بدون بچه اش وهیچ بچه هایی بدون خانواده اش نباشه ودنیامون پر از ارامش وصلح بشه.
دخمل ناز ما چطوره ؟حسابی بزرگ شده دیگه

من هم امیدوارم مرسی فرگل جان
عااالیه دخترمون
ممنون از محبتت عزیزم

عاطفه پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:15 ب.ظ http://hayatedustan.blogsky.com/

متاسفم
تسلیت میگم

ممنون عاطفه جونم

شاعرشنیدنی ست شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:54 ق.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

سلام هیچ کار خدا بی حکمت نیست برای اون عزیز آرزوی آرامش و آمرزش دارم و امیدوارم خدا به مادر بزرگوارش صبر وشکیبایی بده خیلی سخته اصلا قابل درک نیست
انا لله و انا الیه راجعون

من هم امیدوارم عزیز ممنون

مامان علیرضا چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:44 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام عزیزم
جز اینکه بگم بسیار متاثر شدم و براشون آرزوی صبر میکنم چیزی نمیتونم بگم
در ضمن، منتظر عکس دخمل نازت هستم همچنان، پس کی ایشالا؟

ممنون عزیزم
باشه در اولین فرصت حتما

وحید زایری جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 ق.ظ http://azadyandish2.persianblog.ir/

سلام دوست عزیز
تحمل این حوادث واقعا سخته ! خدا به بازمانده ها صبر بده .
در سیما گاه می بینیم که افرادی رو به عنوان اراذل دستگیر می کنن . آیا میشه همه تقصیرات رو گردن اونها انداخت ؟ آیا همه ی نیروهای نازی و اس اس در دوره حکومت هیتلر آدمهای جانی و خطرناک بودن ؟
نه خیر ، خیلی از اونها آدمهای آروم و خونواده داری بودن . اونها هم مثل مهران مدیری در مرد هزار چهره جوگیر شدن .
برام جواب "شاعر شنیدنی است" جالب بود که راحت همه چیز رو گردن حکمت خدا می انداخت . یکی از دلایل عقب موندگی ما هم همینه که به جای ریشه یابی مسایل و برنامه ریزی برای بهبود شرایط ، همه چیزو راحت گردن حکمت خدا می اندازیم .

سلام به شما جناب زایری
من هم امیدوارم
نه من هم موافقم که نه ... بستری که اونها رو آماده این ناهنجاریها میکنه بسیار مهمه
...جوگیر ... بله شاید...
بله باید ریشه یابی بشن و بجای شانه خالی کردن از همه چی حتی فکر کردن کمی لبه اصلاح اول خودمون و بعدش دیگران کمک کنیم.
خیلی از آنچه در سر داشتم تو کامنت شما و الهه عزیزم دیدم ممنون بابت نظرتون جناب زایری

ترنجی دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:44 ق.ظ http://toranj90.blogsky.com/

سلام عزیزم خوبی/
دیانای ناز خوبه؟
میدونی من وقتی این چیزهارو میشنوم و میبینم خیلی خیلی غصه میخورم اونقدر همذات پنداری میکنم که سعی میکنم دیگه سراغ این مسائل نرم اینکه مامانش چه حالی داره پسرش چه ارزوهایی داشته قرار بوده کی بشه وووووووووناراحت شدم ایشالله خدا بهشون صبر بده که بتونه فقط تحمل کنه همین

سلام عزیزم ما خیلی خوبیم ممنون شما و رادمهر گلی خوبید؟
من یکم این روزها فرصت نمیکردم بیام و بنویسم ترنجی جان . باید این پست غمگنانه رو با پست جدیدی بپوشونم.
ممنون عزیزم الهی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد