مامان که باشی...


مامان که باشی  حال یک نفر دیگه به حالت گره میخورد.خوشحال که باشی خوشحال  است و اندوهگین  که باشی بی قرار است و بهانه جو. جای اینکه دست و پایت را گم کنی حالت را خوب کن. حالش خوب میشود.
مامان که باشی پر میشوی از حس  های عجیب و غریب. نگرانی های جورواجور و مادرانه. میتوانی مدیریتشان کنی. خوشبین تر هم میشود بود. مادری !قابل درک است. اما فرشته های نگهبان را فراموش نکن. خوب است کمی فانتزی فکر کنی. 
مامان که باشی گاهی از عشق ، روحت به پروازدر میاید از زیادی عشق. گاهی واژه کم میاوری که حست را توصیف کنی. هیچ گونه قربان صدقه رفتن هم آن اوج را نمایان نمیکند. خوب است... در اوج بمان.
مامان که باشی شاید بارها این جمله را بر زبان جاری کنی که « تا سرحد جنون گاهی عصبیم میکنه.» اما خودت هم خوب میدانی که هیچ کس هم جز او تو را به اوج عشق نبرده است. کوچک است. منطق تو را درک نمیکند. منطق خودش را دارد. یک منطق کودکانه و هوشمندانه زیبا. منطقش را درک کن. کمی کنار او کودکی کن. اینقدر از او بزرگی طلب نکن. نگران نباش دیری نمیپاید که به دنیای بزرگترها وارد میشود و منطقهایت رادرک میکندهرچند ممکن است وقعی نگذارد!  وارد دنیای کودکانه اش شو. لذتی دارد....!
مامان که باشی  مدام در موردش حرف میزنی. مدام  همه خوبی هایش را بزرگتر میکنی . مدام هوش و ذکاوتش را میستایی. یک قسمت جداگانه ای در مغز مامان ها وقتی که مامان میشوند بوجود میاید که همان تعریف و تمجید است. ستودنی است.بی نظیر است. به او افتخارکن. 
مامان که باشی....هیییییس.سکوت کن ولذت ببر. ازمادر بودن و کودکی او. در آغوشش بگیر و بی دریغ نوازشش کن. بی جهت ببوسش و بی قید و شرط دوستش بدار این موهبت را. 



منو با چی میزنی؟!؟

یادمه وقتی بچه بودیم و داستان خاله سوسکه رو گوش میکردم که «حمید عاملی» روایت میکرد، این جمله خاله سوسکه که به هر کس که بهش پیشنهاد ازدواج میداد  میگفت رو خوب یادمه که برام جالب بود و عجیب. و اون این بود اگه دعوامون بشه بین دو تامون قهر بشه منو با چی میزنی؟ ناراحت میشدم . چرا آخه باید بزنندش. بزرگترکه شدم فکر میکردم که این چه داستان غم انگیزی بودکه بصورت سادیسمیکی بارهاو بارها گوشش میکردیم و کتابش هم ورق میزدیم. حالا هر کدوم چیزی میگفتند و ... تازه آقا موشه که برنده شد دل خاله سوسکه رو تصاحب کنه بعد از کلی تعارف که:خدا نیاره اون روزو و... ،اعلام کرد که با دم نرم و نازکش خاله سوسکه رو میزنه و ایشون هم قبول کردند که همسر آقا موشه بشن. 

ولی این یه کنایه بود تا برسم به اینکه خیلی در زندگی همسران مهم هست که وقت دعوا(که خواسته و ناخواسته پیش میاید) و کشمکش، دو طرف چطور حرمت طرف مقابلشون رو حفظ میکنند و سعی میکنند به شخصیت هم احترام بگذارند و این اختلاف نظرها منجر به چیز وحشتناکی نظیر خرد شدن شخصیت و به هم ریختن کل سیستم عصبی و در پایان نابودی زندگیشون نشود.