چقدر خوب است که اطمینان داشته باشی کسی دوستت دارد!

کلاس دخترم در مهد کودک پنجره اش رو به بالکنی باز میشه که ورودی مهد هست. معمولا سر و صدای بچه ها و مربی شنیده میشه. امروز صبح به محض رسیدن سر و صدای مربی رو شنیدیم که با یکی از بچه ها بحث میکرد. دختری داشت کفشهاش رو درمیاورد و دمپایی هاش رو گذاشته بودم که بپوشه. گفتم مامانی یکی خاله رو ناراحت کرده. با لبخند گفت الان منو میبینه خوشحال میشه. با عجله کوله شو گرفت و دوید داخل بلند سلام کرد و پشت سرش صدای مربی اومد که با صدای خوشحالی باهاش خوش و بش کرد. لبخندی زدم و به سمت خانم خدمه شون که کنارم ایستاده بود، گفتم بچه ام راست میگفت ها... خوشحال شد.

نظرات 3 + ارسال نظر
کوآرتتز سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 02:59 ب.ظ http://quartets.ir/

با سلام
اگر به موسیقی کلاسیک علاقه مند هستید, شاید مایل باشید یک نگاهی به " کوآرتتز " بیندازید.
موفق باشید.

ً Quartets.ir

بهنام پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 12:25 ب.ظ http://harfehesabi.blogsky.com/

سلاااام

واقعاااا؟؟؟؟!!!!!
چه جالب بود این چیزی که تعریف کردی و چقدر جالب تر بود عنوان پستت!

واقعا...
تو دختر منو ندیدی آخه

mahtabمامان علیرضا سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 08:31 ق.ظ http://myonlinediarybook.persianblog.ir/

سلام
قربونش
چقدر عالی
و عالی تر حس شما بوده در اون لحظه

ممنون مهتاب عزیز و چقدر خوب حس و حالم رو درک می‌کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد