کلاس دخترم در مهد کودک پنجره اش رو به بالکنی باز میشه که ورودی مهد هست. معمولا سر و صدای بچه ها و مربی شنیده میشه. امروز صبح به محض رسیدن سر و صدای مربی رو شنیدیم که با یکی از بچه ها بحث میکرد. دختری داشت کفشهاش رو درمیاورد و دمپایی هاش رو گذاشته بودم که بپوشه. گفتم مامانی یکی خاله رو ناراحت کرده. با لبخند گفت الان منو میبینه خوشحال میشه. با عجله کوله شو گرفت و دوید داخل بلند سلام کرد و پشت سرش صدای مربی اومد که با صدای خوشحالی باهاش خوش و بش کرد. لبخندی زدم و به سمت خانم خدمه شون که کنارم ایستاده بود، گفتم بچه ام راست میگفت ها... خوشحال شد.
با سلام
اگر به موسیقی کلاسیک علاقه مند هستید, شاید مایل باشید یک نگاهی به " کوآرتتز " بیندازید.
موفق باشید.
ً Quartets.ir
سلاااام
واقعاااا؟؟؟؟!!!!!
چه جالب بود این چیزی که تعریف کردی و چقدر جالب تر بود عنوان پستت!
واقعا...
تو دختر منو ندیدی آخه
سلام
قربونش
چقدر عالی
و عالی تر حس شما بوده در اون لحظه
ممنون مهتاب عزیز و چقدر خوب حس و حالم رو درک میکنی