در جا...!

دوست ندارم حس در جا زدن را. دوست ندارم که مدام تلاش کنم یک کاری رو انجام بدهم و نشه. دوست ندارم. گاهی حس گم  وسط یک کارزار تنها موندن آزارم میده. اما هر چی هست حس غریبی نیست. از همیشه داشتمش. نه که ناامید بشوم اما گاهی تهی میشوم. از همه چیز. چیز خوبی نیست. اما هر چه هست، هست. 

هنوز سر کارم. سردم است روی صندلی و زیر پتویی کز کرده و نشسته ام. امروز بیشتر میمونم. یک لیوان چای بنوشم و یک « نه » محکم به همه منفی های ذهنم بگم . هوم؟ عالیه نه؟

نظرات 3 + ارسال نظر
سیما یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 03:20 ب.ظ http://flower-ss.blogsky.com

بدترین مسئله در مورد یک کره خر این است که خواهی نخواهی روزی خر ...می شود...!

اما تو که انسانی ... پس سرنوشتت بدست خود توست ...


یه سری به وب ما هم بزن

اهل تبادل لینک

عاطفه سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 08:37 ب.ظ

منم تجربه ش کردم. یهو تودلم خالی میشه.

خیلی...

مذاب ها جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 12:23 ب.ظ http://mozabha.blogsky.com

سلام

انسان ها گاهی آنقدر می گرددند تا پیدا کنند ، عاقبت
یک نا پیدا آنها را پیدا میکند ، و تازه میفهمند
که خود عمری گمگشته ی دیاری بوده اند
که گمشده ی خود را گم کرده بودند و حال آنکه
گمگشته چگونه توانش هست که گم کرده اش را
بازیابد ؟ مگر آنکه پیدا شود تا بتواند پیدا کند ....

گمگشته اصلی گاها خود ما هستیم...
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد