بچه های جدایی

منتظر اومدن دختری بودم. خانم مدیر همراه یکی از خانم ها در پی شنیده شدن جیغ یکی از بچه ها صحبتهایی کردند که ازش برمیومد که این صدا متعلق به کودکی است که به تازگی مادر و پدرش از هم جدا شده اند. چند مورد این بچه ها رو چه در مهد دخترمون چه در مهدهای دیگه و جاهای دیگه با چشمهای خودم دیده ام. نقطه مشترک همه شون هم همین ناهنجاریها و سردرگمیهاشونه. 



جدایی شاید یه جاهایی برای زن و شوهرها بهترین گزینه باشه اما یقینا بدترین ضربه ها رو فرزند احتمالی این خونواده متحمل میشه. یادمه تو فیلم " It 's complicated"  جایی الک بالدوین میگه اگه زن و شوهر هایی که از هم جدا میشن 10 سال دیگه دوباره سر راه هم قرار بگیرند مشکلاتشون حل میشه. نمیخوام در مورد طلاق و علتها و کی مقصره و چرا و چگونگی این مسئله بحث کنم. میخوام در مورد بچه ها حرف بزنم.بچه های طلاق. 

 بزرگ شده خیلی از این بچه ها رو در اطراف خودمون دیدیم. همه شون دردهای پنهان و آشکاری در وجودشون هست. ممکنه والدی که کودک رو سرپرستی میکنه سعیش این باشه که بتونه بهترین زندگی رو براش فراهم کنه اما اون نداشتن پدر یا مادر خودش همین دردهای پنهان رو پدیدار میکنه. 

همین پسر کوچولویی رو که اول پستم در موردش نوشتم همراه پدر زندگی میکنه. زمانی که من میرم دنبال دختری زمانی است که او نیز به خونه میره. گاها پدرش میاد دنبالش، گاهی پدربزرگ، زمانی عمو ...، ... . حس میشه که حریم امنی برای این بچه وجود نداره. سرانجام پدر برای اینکه احساس کم بودن بهش دست نده احتمالا یه امتیازهایی بهش میده و ... که خودش شاید زیادیش مشکل ساز شه. 

خونه همیشه یه محیط امن برای بچه به حساب میاد. کوچکترین تغییر در محیط خونه بیشترین تاثیر رو روی بچه خونواده میگذاره. پدر و مادر، در کنار هم بودنشون مثل هواست برای بچه. این اولین حس امنیتی است که براش ایجاد میشه. تاکید میکنم که این کنار هم بودن همراه آرامش و نه تنش، این امنیته رو تضمین میکنه نه صرفا زیر یک سقف موندن اونها. این حس امنیت حس اعتماد او رو هم به خودش و هم به جامعه تقویت میکنه و میتونه یک انسان سالم از نظر روانیباشه. 

میشه با  یک شناخت خوب از همدیگه و احترام دوطرفه و همینطور یک مقدار زیادی گذشت و کاهش منیت از خدشه وارد شدن و شکستن روابط جلوگیری کرد. 

میشه با کمی منطق و تدبیر خیلی از مسائل رو حل کرد. 

اصلا میشه جلوگیری کرد (شاید) از رابطه ای که قراره میون کسانی شکل بگیره که هیچ سنخیتی با هم ندارند. چه از نظر فکری، فرهنگی، خانوادگی و... .

میشه در حضور فرزندمون همدیگه رو خرد نکنیم. 

میشه به هم کمی بیشتر توجه کنیم. کمی بیشتر احترام بگذاریم. 

میشه بیشتر به بچه هامون فکر کنیم و تصور کنیم که بدون ما و یا همسرمون چه رنجی رو متحمل میشه و اونوقت با تحمل اون رنج، شاید کمی آبدیده تر شیم که بتونیم پی ریزی بهتری از رابطه و زندگیمون داشته باشیم و نگاهمون کمی تغییر کنه. 

من امشب آرزو میکنم که هیچ بچه ای لذت داشتن یک خانواده کامل و آرام رو از دست نده.     

خدایم      مراقب       بچه هامون     باش!      خوب؟



نظرات 6 + ارسال نظر
افروز سه‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 01:14 ب.ظ

آمین برای آرزوی قشنگت

mahtab چهارشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 12:06 ق.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

خیلی خوب فهمیدم حرفهای این پستت رو
بیشتر از همیشه
چون یکیش رو در نزدیکیهامون می بینم و بدجور ناراحتشم
چه ببینمش چه نبینم
دختر بودن این بچه ی طلاق کار رو سخت تر میکنه
دلم برای همشون می سوزه
چه دختر و چه پسر
خیلی خیلی
اما اصلا کاری از دستم بر نمیاد
شاید این حرف خیلی نپخته باشه و تاریخ گذشته اما به عنوان یک مادر فکر میکنم با وجود یک بچه تصمیم گرفتن در مورد جدایی با همه ی تنشهای موجود نباید به اندازه ی قبل از تولد بچه راحت باشه
نمیگم باید بسازن و بسوزن
میگم به خاطر بچه باید تلاش کنن با هم تعاملات بهتری داشته باشن
سعی کنن همدیگرو با تمام ناملایمات بپذیرن و خودشون رو به دوست داشتن هم بزنن...خدا هم کمکشون می کنه مطمئنا
این دختربچه ای که میگم الان نزدیک یک ساله مامان و باباش از هم جدا زندگی می کنن...باباش نمیخواد همسرش رو طلاق بده و همسر نمیخواد برگرده...به خاطر اخلاق شوهرش...و خیلی چیزای دیگه که منم خوب نمیدونم چی هستن
اما "باران" شون داره خشک می شه...و نمیبینن انگار

mahtab چهارشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 12:07 ق.ظ

باران ِ قصه ی ما سه ماه و نیم از پسرم کوچکتره
وقتی من و همسرم کنار پسرم هستیم و بازی می کنیم و می خندیم همش یاد چهره ی زیبا و نگاه مظلومشم

ترنج چهارشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 09:27 ق.ظ

ما از همون پدر و مادرهایی که با هم تفاهم نداریم و الان از هم جداییم تنش توی خونه ما بیشتر از ارامشه منم خودم غصه میخورم منم ناراحتم و رادمهرم حسابی عصبیه همه اینها را ماها هم درک میکنیم اما زمانی که فردی مریض گونه رفتار کنه جای گذشت کردن بی معنی میشه جای صبر کردن بی معنی میشه وقتی به مرور این مریض گونگی بزرگ میشه که خشونت توی رابطه هست و ترس از اسیب های جسمی شدید و حتی مردن !دیگه اینجاست که هیچ مادر ی حاضر نیست پسرش توی این محیط اسیب زا بزرگ بشه گاهی جدایی بهتر از زندگیه ...
با اینکه من خودمم حتی ب حرف بالا ایمان ندارم در مورد خودم میگم که حاضرم زندگی کنم اما بدون خشونت !بدون دلواپسی
هیچ مادری حاضر نیست محیط امن خونه را برای فرزندش رویا کنه اما خوب گاهی .....

عزیز دلم ترنجم دلم نمیخواست ناراحتت کنم. خیلی ناراحتم میکنند اینطور بچه ها. اونها هر د و رو دوست دارند و دلشون میخواد همه در کنار هم بمونند تا امنیتشون تامین شه.
ترنج جان من اصلا منظورم صبر و تحمل یکطرفه نیست. معتقد نیستم که همه بار زندگی رو دوش ما زنها باید بیفته این هم نگفتم. اما همیشه همه انتظارات از ما میره. همه همه ایرادات رو از ما میگیرند... .
من امیدوارم با تدبیرت بتونی راه این معضل رو پیدا کنی عزیز دلم. میدونم که میشه و میتونی.
متاسفم عزیزم و امیدوار...

رها - مشق سکوت پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 07:33 ب.ظ http://mashghesokoot.blogfa.com

بچه هایی که پدرمادراشون جدامیشن، خصوصا تو سن پایین، بدترین چیزی که تجربه میکنن احساس عدم امنیت و عدم تعلقه. و این خیلی بده. دنیایی که از بچگی بخواد اینقدر ناامن و متزلزل شکل بگیره، وای به حال روزهای آینده و چالش هایی که بعدها باهاشون درگیر میشه.
من با طلاق مخالف نیستم، اما اعتقاد دارم، خیلی از طلاق ها رو میشه ازشون جلوگیری کرد. یکم تلاش بیشتری میخواد.
شکستن یه پیوند راحت ترین راهه، اون ساختنشه که سخته و زمان میبره و انرژی بیشتری میخواد
بچه هایی که با این مشکلات درگیرن، واقعا حالم رو خراب میکنن، خیلی ناراحت میشم از دیدنشون ، خیلی

من هم با طلاق موافق نیستم و دقیقا موافقم که اگر نقاط مشترکی هست و میشه این پیوند رو نگه داشت هم به خاطر خود همسران و هم بچه حتما این اتفاق صورت گیرد.
ممنون رها جان

پونه شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 12:52 ب.ظ

الهی آمین

عزیز دلمی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد