درخواست های نابجای من!

گاهی به طرز خنده داری چیزهایی رو دلم میخواد که در حالت عادی بیشتر نفی میکنمشون. گاهی دلم میخواد فقط بهونه بگیرم و بیخود بیخود ناز کنم و کسی رو میخوام که بهونه هام رو بپذیره و نازهام رو صد البته خریدار باشه! 
گاهی دلم میخواد بچه ام رو یه چند ساعتی(غیر از ساعت مهد و کاری) بسپارم به یه فرد مطمئن و یکم مال خودم باشم. مثلا یه فیلم نگاه کنم تو خونه یا اصلا برم بیرون یکم قدم بزنم. 


گاهی دلم میخواد بشینم و با یه آدم صد درصد بی طرف(اصلا بی طرف هم نه، طرف من!!!!!! اما منطقی و مهربان) درد دل کنم. درد دل اساسی و اینکه هر چی دلم خواست بگم. حتی از دخترم شکوه کنم و اون نگه"بچه است خوب!" فقط بهم بگه حق با توئه. رها جونم تو هم آدمی نازنینم. ممکنه گاهی کم بیاری. میدونم بچه گاهی آدم رو تا مرز جنون عصبی میکنه. دلداریم بده و بگه که با صدا بلند کردن اگه کمی دلت خنک میشه و کمی آروم میگیری خوب اشکال نداره. گرچه خوب میدونه که صدای بلند اصلا چیز خوبی نیست. فقط بهم بگه که اما این که تو بعدش اینقدر ناراحت میشی یعنی خودت هم دوست نداری اینطور برخوردی با جگرگوشه ات داشته باشی. بهتره فقط کمی صبورتر باشی. نه اینکه طوری بهم متذکر شه که استرس و از خود بیزاری بیفته به جونم و مثل یک سیکل معیوب باز همه چی خراب تر بشه. اونوقت میبینید که رها محال ممکنه سر عزیزترین و دوست داشتنی ترین موجود زندگیش صدا بلند کنه که هیچی حتی رو ترش هم نمیکنه. همه اینها بخاطر اینه که مخزن عشقش زود خالی میشه طفلک بی نوا!
گاهی دلم میخواد از همسرم گلایه کنم پیشش و او بگه درسته که با این حرفش تو رو ناراحتت کرد اما تو خوب میدونی که تو رو با یک دنیا عوض نمیکنه و تو براش عزیزترینی و من با وجود اینکه میدونم این رو، بگم نخیر هیچم اینطور نیست و بخندیم و با هم همه چیز رو فراموش کنیم. همه چی رو با شوخی برگزار کنه و غمهام رو از یادم ببره. بغلم کنه و نوازشم کنه و بگه که میدونه چقدر دارم سعی میکنم تمام وظایفم رو به بهترین شکل به انجام برسونم. یه خسته نباشی بهم بگه و یه لیوان چای دلچسب برام بریزه و در کنارش به اوج اعتمادبنفس و آرامشی که همیشه میخواستم برسم. حتی برای چند دقیقه...


میبینید چه چیزهای ساده ای برام به طرز احمقانه ای رنگ رویا به خودشون گرفتند؟
نظرات 5 + ارسال نظر
مومو دوشنبه 19 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:01 ب.ظ

اینا چیزای ساده ای نیستن!
این یعنی خوشبختی که چیزی می خوای که بدست آوردنش تو دو قدمیته!
گاهی خیلی ساده کافیه کمی دستت خالی بشه و مسولیتت کمتر تا اینقدر لذت ببری و آرامش و تجربه کنی که همه ی سختی ها فراموشت بشن!
من که کاملا درکت می کنم... می دونی که می کنم...هههه این جوجه ها کاری می کنن که آدم صبا با خیال راحت نمی تونه صورتشو بشوره و یه شونه بزنه به موهاش چه برسه که بشینه پیش همسرش یه چایی بخوره و دو کلمه گپ بزنه!

یه وقتایی موموی خوبم همین چیزهای ساده میشن آرزو برات. بخصوص وقتی تحققشون برات یکم دور از دسترس باشه. اخ که گاهی واقعا همین چیزها رو دلم میخواد. گاهی نمیتونم کمی غر بزنم. همین میمونه رو دلم و میشه یه حسرت کوجولو...
میدونم عزیزم. یه دونه از همین سلب آسایش های خوشگل رو کنارت داری عزیزم. چقدر هم قشنگ سلب آسایش میکنند و چقدر هم عالی بهمون آرامش میدن مومو جونم.
گپ رو گاهی شبها بعد از خوابش میشه زد. البته اگه حسی باشه و خودمون خواب نباشیم.

فروزدین سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 06:37 ب.ظ http://ashteroh.mihanblog.com/

خود زنی می‌کنین . حالا چرا احمقانه؟
همین چیزای ِکوچیکه که پازل ِزندگیو می‌سازه

طبق پست ِآخرم نباید چیزی بگم؛ چون چیزی ندارم که بگم. جز آرزوی ِسعادت و شادی
مرسی از حضورتون

شاید به نظر برخی احمقانه برسه فروزدین عزیز که دلت بخواد بشینی سر یکی غر بزنی و دلت بخواد مدام تاییدت کنه. شاید باورت نشه ولی گاهی این چیزها رو دلم میخواد. حس میکنم حتی کار اشتباهم رو هم باید یکی تایید کنه تا از انجامش بازداشته بشم!
حق با شماست. بالا و پایین های زندگی حقیقت کل زندگی رو تشکیل میدن.
اظهار نظر که دیگه مجازه! خودم نظراتم رو باز گذاشتم. من از شنیدن نظرات دیگران خوشحال میشم. لازم نیست همه نظرات رو قبول کنم. میشنوم و دیدگاه ها رو متوجه میشم.
شما هم ممنون

محمد دوشنبه 26 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:30 ق.ظ http://Shadashad.mihanblog.com

سلام منم دلم می خواد یکی پیدا بشه قسطامو بده تا دوباره زنده بشم .....خوش باشی

موفق باشید

مژگان امینی چهارشنبه 28 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:31 ب.ظ http://mozhganamini. persianblog.ir

سلام رها جون
ما همه آدم هستیم و همه از این چیزا دلمون می خواد.

سلام به شما عزیز دل من
خانم امینی خوبم مشکل اینجاست که برخی فراموش میکنند که ما آدم هستیم و نیازهای اینچنینی داریم. طوریکه خودمون هم خودمون رو گاها به فراموشی میسپاریم

عاطفه یکشنبه 2 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 06:24 ب.ظ

خیلی وقتا باید خودمون به حس و حالمون بها بدیم تا دیگران متوجه این قضیه باشن که ما هم هستیم. دوستان متاهل و بچه دار من وقتی برای دو ساعت سینما رفتن بچه شون رو تنها میذارن کل فیلم عذاب وجدان دارن. چرا خب!

بله عاطفه جان حق با شماست
شاید به دلیل یه سری باورهای غلط
من البته اگه کسی باش که دیانا رو نگه داره از خدامه به سینما برم و شهر موشها رو ببینم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد