ما سه نفر


بعد از باور کنید n بار دیدن دورا(به قول خودش دودا) بالاخره به خواب میره. اون هم نه توی تخت بلکه توی بغل مامان و با شنیدن دومین قصه از ماجراهای می می نی. از صدای نفسش و کنار افتادن سرش روی سینه ام حس کردم که خوابیده. از خوندن باز نایستادم و کتاب رو تا انتها خونده و به کناری گذاشتم. 


همسر از توی اتاق اومد بیرون. کمی گریپ بود و امیدوار که به خواب بره. نگاهی به ما دو تا انداخت. حالت قشنگی داشتیم. میشه این صحنه ها رو تو زندگی، با نگاهی سرمست از خوشبختی نگریست و بی هیچ فکر اضافه ای لبخندی از سر خرسندی زد. زیبایی زندگی ترکیبی از همین حس های خوب کوچک هست. این رو باور دارم و دلم میخواد لحظه لحظه این قشنگی ها رو تو زندگیمون ببلعم و تو ذهنم جاودانشون کنم. 


کنار دخترمون بودن یه نشاط عجیبی بهم میده و وقت گذرونی باهاش رو خیلی دوست دارم. او هم کنار ما بودن رو بسیار دوست داره و دوست داره حتی اگه سرگرم کاریست ما در کنارش بمونیم. وقتی که توی آشپزخونه مشغول انجام کاری هستم و میاد و خودش رو (مثل یه جوجه کوچولو که به مامانش نوکش رو میسابه) بهم میچسبونه و با دستای کوچیک و مهربونش پاهام رو بغل میکنه و از تمام سعی کودکانه اش برای دور کردن من از اون محیط استفاده میکنه قشنگ ترین کاری که میتونم کنم بجای بی حوصلگی و شکایت از کار دنیا و عنوان اینکه چقدر خسته ام و فریاد زدن و از همسر مدد خواستن اینه که رو زانوهام بنشینم و تو آغوش بکشمش و از بوی عطر بی نظیر تنش کمی عمیق استنشاق کنم و کمی باهاش شوخی کنم و کم کم و با نرمی و ظرافت ازش جدا شم و با تعریف کردن و یاداوری موضوعی که دوست داره به ادامه کارم(البته اگه مقدور باشه!) مشغول بشم. 


نه؛ همیشه اینقدر قشنگ عمل نمیکنم اما همین که دلم میخواد تنش زدایی کنم سعیم بر اینه که دل کوچیکش رو تا حد توانم بدست بیارم از خودم راستش راضیم. اخیرا بیشتر موفق میشم و این عالیه! امیدوارم این صبر و حوصله بیشتر در من تقویت بشه و مدام به خودم یاداور بشم که ارامش زندگی و همسر و دخترم بازتابی از آرامشی است که من از وجودم تو زندگیم ساطع میکنم. 


نظرات 4 + ارسال نظر
مژگان امینی دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:10 ب.ظ http:// mozhganamini. persianblog.ir

سلام
امیدوارم آرامش ات مستدام باشه
هر چند که آدمیزاده دیگه

ممنون عزیزم
باییستی سعی خودمون رو کنیم و شرایط رو نذاریم خیلی روی ما و زندگیمون تاثیر منفی بگذارند

پونه چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:36 ب.ظ

آفرین برتو مادرنمونه

آفرین به شما . ما که کاری نکردیم پونه جانم

نگین یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:25 ق.ظ

امیدوارم آرامشت همیشگی باشه رها جان

ممنونم نگین عزیز

فروزدین سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 06:40 ب.ظ http://ashteroh.mihanblog.com/

دارین باتجربه‌تر می‌شین دیگه
خدا حفظش کنه

بله کاملا هر روز بیشتر از دیروز.
متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد