شیرین زبون

از وقتی یه دختر بچه فسقلی نوزادی کوچولون بود یکی از تعریف و تمجیدهای من به هنگام قربون صدقه رفتنش این بود: دختر شیرین زبونم! حالا به معنی واقعی کلمه یه دختر شیرین زبون تو خونه داریم ما. واای که چقد عالی!

  اینقدر قشنگ چیزهایی رو که بلده بجا عنوان میکنه ماشالا که فقط هاج و واج میمونم و بعدش دلم میخواد کلی بچلونمش. 
عاشق زمزمه کردن های گاه و بیگاهشم بخصوص وقتی که داره کاری انجام میده و بازی میکنه. 
سعی میکنه که خودش رو اصلاح کنه و کلمات ابتدایی گذشته رو درست ادا میکنه. 
داستان سراییش رو دوست دارم؛ یه وقتایی در مورد چیزهایی که بلده داستان درست میکنه در حد یکی دو جمله. مثلا همون شبی که حالش بد شده بود و به کرات بالا آورد و تصمیم گرفتیم برسونیم بیمارستان توی راه حال تهوعش کمی بهتر شده بود و شروع کرد در مورد مرغ ماهی خوار آبی که توی آسمون پرواز میکنه چند جمله ای رو بیان کرد. حالا من و بابایی هم نگران حالش بودیم و او با شیرین زبونیهاش من یکی رو که خوب آروم کرد. 
"بله"؛ اینقدر این کلمه رو به جا و خوب بیان میکنه که کیف میکنم. یه بار باباش داشت با من به شوخی در مورد اینکه مثلا "فلان کار هم من باید انجام بدم؟" صحبت میکرد که شیرین زبون در جوابش بدون معطلی گفت:بله! و بابایی گفت بله دیگه شما دو تا دست به یکی هستید و کلی خندیدیم. 


میدونید که بچه ها مدام دوست دارند کارها و حرفهای ما رو تقلید کنند. یک روز بابایی تازه از سر کار برگشته بود و من داشتم در مورد اتفاقی که اون روز افتاده بود باهاش صحبت میکردم. یه جمله گفتم و اون این بود:"معذرت میخوام." بلافاصله در حالیکه روبروی باباش ایستاده بود و داشت به صحبتهای ما گوش میکرد گفت "بابایی معذرت میگام." و البته دقیقا منظورش این بود که چیزی رو با عنوان معذرت که الان مامان طلب کرد رو به من بده زود باش! و بابایی گفت که معذرت میخوای؟!...و بغلش کرد و ماچ مالیش نمود. 
قربونش بشم. بچه ام هنوز حس و حالش برنگشته. امروز هم مرخصی گرفتم تا دخترک استراحت کنه و بهتر بشه. فردا هم که بابایی کنارشه. چهار روز تو خونه استراحت میکنه و بهبودیش کامل میشه به امید خدا.

نظرات 6 + ارسال نظر
نینا چهارشنبه 16 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:45 ب.ظ http://از هر دری سخنی

خیلی تبریک میگم. خیلی زیاد
خدا حفظش کنه و سلامت باشه و شما همچنان شادی هاشو ببینید.
دوست دارم اینجور بچه ها رو بخورم

ممنونم عزیزم
بفرمایید نینا جانم

بهنام پنج‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:47 ب.ظ http://harfehesabi.blogsky.com/

خاله جان فکر کنم بهتره من خیلی اینورا آقتابی نشم
چون امکان داره گول حرفاتون رو بخورم و....!!!!

ببین بهنام میخواستم بگم هم اونوری داره و هم اینوری. هم شیرینی و هم ...
همه چی با همه خلاصه. اما کلا شما فعلا دو تایی از زندگی و آفتاب تابان و باران مترنم لذت ببرید خاله جان. بعدش کمی تفریح بنمایید و بزرگ بشوید انشالا وقت زیاده. تصمیم با شماست.

خاله ریزه یکشنبه 20 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:29 ب.ظ

ای جان
چقدر ملوسه

ممنونم

mahtab سه‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 08:48 ق.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام عزیزم
بلا دوره
خدا حفظش کنه با این شیرین زبونی هاش
معذرت خواستنش جالب بود خیلی

ممنون عزیزم
معذرت رو میخواست خوووب

عرفان شنبه 26 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 07:54 ق.ظ

خدا حفظش کنه دقیقا همینقدر شیرین هستن که توصیف کردی

ممنونم
و بلکه بیشتر

فروردین پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 03:02 ب.ظ http://ashteroh.mihanblog.com/

چه بامزه. دقیقن نکته توی ِاینه که شما و پدرش خوب باهاش حرف زدین و رفتار کردین
ایشالا هرچه زودتر خوب‌تر بشه و به شیرین‌زبونی‌هاش ادامه بده

شاد باشین

ممنون از شما
ممنون الان عالیه و شیرین زبون تر هم شده ماشالا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد