مراقب تا به کجا!؟

همیشه در تربیت و بزرگ کردن بچه ها یکسری تناقض وجود دارند که گاهی شدیدا انسان رو سردرگم میکنند. 
چند وقت پیش با خواهرم صحبت میکردیم که یهو انگار یه چیزی رو به خاطر آورده باشه با تغیر در موردش باهام صحبت کرد. یه روز نزدیکیهای خونه برادرم، تو خیابون برادرزاده مون رو میبینه که یه پسر 9 ساله است و داره از خیابون که چه عرض کنم یه بلوار نسبتا شلوغ رو شما در نظر بگیرید به تنهایی عبور میکنه. سریع پیاده میشه و میره و صداش میکنه و بغلش میکنه و ازش میپرسه تنها این وقت روز اینجا چه میکنی. او هم جواب میده که عمه من از کلاس برمیگردم. کلاسم نزدیکه؛ خودم میرم. خواهرم با دلخوری این رو به من گفت. من هم باهاش هم عقیده بودم. من با مستقل بودن بچه ها کاملا موافقم اما متاسفانه یه ناامنی های عجیبی توی جامعه ما هست که حتی من هم که نه صفحه حوادث روزنامه هارو دنبال میکنم و نه آدم بدبینی هستم، نسبت به تنها بیرون رفتن بچه ها بسیار حساسم. اوضاع بد اقتصادی و افزایش جرم و جنایت ها و از بین رفتن قبح یکسری از مسایل شهرها رو بسیار بیشتر از اون که فکرش رو کنیم ناامن کرده و فقط و فقط مراقبت و احتیاط میتونه ما و بچه هامون رو مواظبت کنه. البته که خدای مهربان ما هم ما رو محافظت میکنه. اما اینکه ما جانب احتیاط رو رعایت نکنیم و همه رو بسپایم دست خدا از نظر منطقی درست به نظر نمیرسه آخه!
نظر من اینه که بچه ها چون آسیب پذیرترند بایستی تا کامل بزرگ و قوی نشدند مراقبشون باشیم و از تنها بیرون رفتنشون جلوگیری کنیم. این نظارتها قطعا نتیجه بخش هستند و خدای ناکرده با رخ دادن یک اتفاق حتی با احتمال بسیا کم، یک عمر باید حسرت کشید و لطمه های جبران ناپذیری ممکنه وارد بیاد.
من معتقدم که باید مراقب گلهامون باشیم. نه که دست و پاشون رو ببندیم و وابسته بارشون بیاریم. میتونیم کمکش کنیم و زمینه رو براش فراهم کنیم تا در صحنه های دیگر زندگیش بتونه مستقل بار بیاد. کارهای شخصیش رو انجام بده، بهش مسئولیت های کوچک بدیم و در تصمیم گیری های زندگی سهیمش کنیم. بهش شخصیت بدیم و اعتماد بنفسش رو سعی کنیم بالا ببریم.
این نظر منه باز دیدگاه های دیگر رو میشنوم.
نظرات 5 + ارسال نظر
نگین دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:44 ق.ظ

نظارت تا حدی خوبی و اینکه بچه رو تنها جایی نفرستاد ولی به نظرم باید حداقل جاهای نسبتا امنی رو در نظر گرفت که بچه خودش بره و بیاد
البته نه بچه ی این سنی . 9 سال خیلی کمه واسه استقلال تو رفتُ آمد . ولی خُب 12 سال به بعد به نظرم اگه بچه تنها جایی نره هرچه قدر هم بهش استقلال بدید بازم ارتباطات اجتماعیش ضعیف بار میاد . دقیقا چیزی که سر من بود . با این وجود که خیلی استقلال داشتم ولی هیچ جا تنهایی نمیذاشتن برم . واسه همین تاثیرات منفی خیلی زیادی روم داشت که حتی تا الان حس میکنم اثراتشُ حس میکنم !

نگین جان شما خاطه خوبی نداری از این مسئله عزیزم اما نظراتت کاملا خوب و متین بود
بله ما هم دقیقا سنش رو میگفتیم. سن کمش رو. جامعه ناامنه وگرنه شاید خیلی هم کوچک نباشه.
استقلال دادن به بچه رو من بسیار باهاش موافقم . خود من هم تا زمانی که دانشگاه نرفته بودم خیلی مستقل نبودم و برام ضربه بزرگی بود چون من حتی برای خودم هم سختم بود خرید کنم. الان برای همه خلق خدا خرید میکنم. خیلی هم با به پسندشون. خوب اعتماد بنفس دادن با محافظت کردن از خط کمی با هم متفاوته...
ممنون نگین خوبم

نگین جمعه 28 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:05 ب.ظ

دقیقا مثه شما . منم همینطور بودم . تا قبل دانشگاه آزادی خیلی کمی داشتم .
و مثه شما که میگید حتی تو خرید کردن اعتماد به نفس نداشتید منم همینطور بودم
الان خیلی اوکی شدم چون شاید آزادی هام حتی از خیلی از هم سنُ سالام بیشتر باشه ولی هنوز که هنوزِ اعتماد به نفسم وقتی تنها هستم کمِ . ینی اگه دوستی کسی باهام باشه مشکلی ندارم ولی تنها که هستم احساس کمبود اعتماد به نفس میکنم .
ولی در کل دخترتون خیلی خوشبخته که شما رو داره خیلی مادر فهمیده ای هستید

خواهش

بهترتر هم میشه عزیزم
این کمبود اعتناد بنفس ریشه در خیلی چیزها داره که کم کم باید حل بشه. البته باید اول قبولشون کنیم و...
این نظر لطف شماست. امیدوارم که دیانا هم همین حس رو داشته باشه و از داشتن من شاد باشه

mahtab جمعه 4 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام دوست خوبم
خوبین ایشالا؟ دختر نازمون خوبه؟
بله منم کاملا با شما مراقبم
بیرون از خونه خیلی باید مراقبشون بود
در حوزه خونه و در کنار خودمون هم خیلی میشه رو اعتماد به نفسشون کار کرد و اون بیملاحظگیها رو نباید به حساب افزایش اعتماد به نفسشون گذاشت
راستی اگر دوست داشتین اون وبلاگم رو لینک کنین (چون اونم پرشینه) و بهمون هم سر بزنین:
http://myonlinediarybook.persianblog.ir/

ممنون خانوم مامان ما خوبیم ...عااالی!
گمونم خیلی اینطوری بهتر باشه. اعتماد بنفس خوب رو با تقویت محبت و تعریف و تمجیدهای بجا خیلی بهت میشه ایجاد کرد. به وقتش هم میشه بهش مسئولیتهای بجا داد بیرون از خونه . تو خونه همین بچه ها رو مهتاب جان میبینی مییزند و میپاشند و وسایلشون رو هم جمع نمیکنند و... اما اینجوری بهشون مسئولیت رفت و پامد دادن به نظر من که زوده.
ممنون عزیزم دنبال همین وبلاگت بودم دیگه یادم نمیومد کجا برام لینکش رو گذاشته بودی.

بهنام چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:12 ب.ظ http://harfehesabi.blogsky.com

سلام رها جان
ایشالله که خوب و خوش باشی
خب من با نظرت کاملا موافقم
ولی در حال حاضر با یه کلیتی مخالفم و اون هم موجودی به نام بچه است!
خب داریم زندگی مون رو میکنیم چه کاریه واسه خودمون گرفتاری درست کنیم؟!

سلام به شما بهنام خان عزیز
بسیار هم عالی و خوب. بهنام واقعا تا چند سال اصلا به هیچ وجه بهش فکر نکنید بعدش خودتون مختارید. چی بگم خاله آخه؟ اعصاب میخواد فولادی ...

غذادرمانی سرطان یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:29 ق.ظ http://nokhod1.mihanblog.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد