حول محور دخترم

از خرداد تقریبا میتونم بگم پیشرفت های کلامی دختری عالی بوده. در طول تیر ماه بدون اغراق تقریبا هر روز چند کلمه جدید رو به زبون آورده و البته میدونم که بیشتر کلمات رو میدونه و به وقت خودش که هر وقت صلاح بدونه به زبون میاره. زبونش هم به غایت شیرینه. من اگه از جایگاه مادری هم بهش نگاه نمیکردم همین رو میگفتم. یه صدای آهنگین خوشگلی داره. اصلا چرا راه دور برم صداش کپی بچگیهای خودمه(رهای خودشیفته خود خفن پندار) 
شعر هم بلده. البته باید بگم که بیشتر همنوایی میکنه با کلمات . انتهای مصرع ها رو میخونه و البته برخی کلمات میون مصرع رو هم میگه و اینقدر من این کارش رو دوست دارم که هیچوقت برام تکراری نمیشه و همیشه برام تازه تازه است. عاشق مجموعه کارتون های خاله ستاره است و تقریبا همه اونها رو داره و ما هر روز یه سری به خاله ستاره میزنیم و اترانه هاش رو از بر میخونیم براش و یا در ذهنمون مدام دارند تکرار و تکرار میشن. کلمه "حسنی" رو هم اینقدر خوشگل ادا میکنه که دلت میخواد بجای اینکه پاشی براش سی دی حسنی رو داخل دی وی دی پلیر قرار بدی درسته قورتش بدی. یه جور بامزه ای انگاری که داره ادا و شکلک در میاره 
توی مهد هم خوب بهش خوش میگذره انگاری. به ما چه اصلا که چه دنیایی داره در کنار مربی ها و دوستانش . گاهی میرم دنبالش میبینم نشسته کنار مدیرشون که یک خانم جاافتاده هستند و داره یا بازی میکنه با یه وسیله بازی یا یه پازلی چیزی درست میکنه یا چوب بلز دستشه و داره میکوبونه روی اون و گاهی هم توی یک ورق کاغذ داره خطهای به نظر ما نامفهوم اما در واقع پرمعنایی رو رسم میکنه. هفته ای یک روز عمو موسیقی میاد و براشون میزنه و میخونه و میرقصند و میخونند و ... ، . اگه کسی تولد بگیره و عمو موسیقی رو دعوت کنه باز هم همون ... . 
ما همیشه جنبه مثبت یک مسئله رو بایستی سعی کنیم که ببینیم نه اینکه مدام گله و شکایت از مربی و مدیر و بیماری و زمین و زمان و ... که در نهایت یه اعصاب خرد میمونه برای ما و یه استرس پنهان تو وجود دختری. وقتی که صبح با ذوق از در مهد میدوه توی حیاط و وقتی مدام به من یا باباش میگه "بیــــــــــــــم گاله، بددددا" یعنی بریم پیش خاله و بچه ها من چرا باید از ویروس های منتقل شونده بین بچه ها مدام شکوه کنم. مگه قابل اجتناب هم هست. ایزوله اش که نمیتونم کنم. من ارتباطی رو که بین او و بچه های دیگه پدید میاد رو چطور براش فراهم کنم. در ضمن من یه مامان شاغلم. نباید به این مسائل فکر کنم و نباید منفی بافی کنم. بچه من باید عادت کنه به مهدکودک و من همیشه به این خوشبین بودم و نتیجه خوبی هم از این خوشبینی ام گرفته ام. این نظر شخصی منه. همین!
**رمز پست قبل همون قبلی. ندارید اطلاع بدید لطفا.


نظرات 5 + ارسال نظر
ترنج چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:08 ق.ظ

منم با نظرت موافقم
ممنم زیاد سخت نمیگیرم بالاخره بچه های ما باید توی این اجتماع وارد بشن خوب از ما که شاغلیم بالاجبار زودتر .منم مهدو دوست دارم خاله اش خانم تمیز و مرتبیه خوشم میاد ازش اما یکم از نظر اموزشی مهدش پایینه که البته توی شهری که ما هستیم تموم مهداش در همین حدن خود خاله اش بهم گفت رادمهر استعداد زیادی داره و نزارید اینجا بمونه که البته منم دوروز استرس گرفتم کجا ببرمش ولی بعد با خودم گفتم بزار یکم بزرگتر بشه بعد میبرمش جای بهتر ......
رادمهر تقریبا تا دوسالگی حرف نمیزد اما بعدش ماشالله همچین چیزهایی میگه که من و باباش شاخ در میاریم معنی پول داشتن معنی مردن و معنی خیلی چیزه که ما اصلا براش توضیح ندادیم و همه را بلده .....تازه شعر ها را خودش میشازه مثلا شعری باید بخونه خودش عوضش میکنه و کلی هم خواننده و بازیگره

اتفاقا برای سن دیانا و رادمهر جون خیلی آموزش مهم نیست من که بیشتر به تمیزی و رفتار مربی و مدیر دقت میکردم. خودم که با دیانا هم شعر و هم رنگ و کلمات رو کار میکنم. ماشالا خوب هم پیشرفت کرده از وقتی هم مهد رفته کلمات بیشتری رو ادا میکنه. چون بالاخره شعر و رنگ و ... رو کار میکنند براشون. دیانا 6 تا رنگ رو خوب ادا میکنه و باقی رنگها رو میشناسه. اسم کلی حیوون رو بلده و حتی سخت هاشون رو میگه. مثل خرچنگ و لاک پشت ...
اگه احساس امنیت میکنی و بچه ات اونجا راحته میتونی به قول خودت سر صبر از مهرماه براش یه مهد مناسب تر پیدا کنی و ببریش.
الهی قربون رادمهر قشنگم بشم. دلم خواستش ترنجی. ماشالا بچه باهوشیه هزار ماشالا مراقب آموزشش باش عزیزم. زنده باشه.

نگین چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:24 ق.ظ http://ww.smile-world.blogsky.com

اتفاقا اینکه ایزوله نگه ندارید دخترتون رو خیلی خوبه
الان همه ی پزشکا میگن بچه باید تو سن کم خیلی از بیماری ها رو تجربه کنهتا بدنش شروع کنه به مقابله و قوی بشه
اگر نه بعدها با کمترین ویروسی بدترین مریضی ها رو میتونه بگیره
من مامانم خودش پرستاری درس میده . بچه که بودیم مثلا برادرم آبله مرغون گرفت . مامانم اصلا ما رو از هم دور نکرد و خیلی شیکُ مجلسی گذاشت منم بگیرم :دی چون مثلا همین آبله مرغونُ هرچی آدم تو سن کمتر بگیره شدتش کمترِ و عوارضی هم نداره

حتی حتی ! من از یه پزشکی شنیدم میگفت سرماخوردگی های ساده ای که میگیریم باعث جلوگیری از بیماری های قلبی میشه ! واسه همین باید به اون هم به چشم مثبت نگاه کنیم

خدا حفظش کنه دختر کوچولوتون رو

بله عزیزم ایمنی فعال میشه و بعدها عملکرد بهتری داره. اصلا چه معنی میده همه اش به این مریضیه ما فکر کنیم؟! هوم؟
من البته آبله مرغون رو یکسال قبل از دنیا اومدن دیانا گرفتم هو هو
ممنون نگین عزیزم

دل آرام چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:34 ق.ظ http://delaramam.blogsky.com

عزیز دلمممم، خوشگل ِ دوستداشتنی
رها منم با تو موافقم. هرچند که فرزندی ندارم که بخوام نظری مطابق اون بدم اما فکر میکنم بچه ها از همین سن کم احتیاج به اجتماع دارن. کمی قبلتر خانواده ها حداقل دو تا بچه داشتن و چند تایی هم دختر خاله و پسر عمو اما حالا همه تک فرزند هستن و در اطراف بچه ها دنیای کودکانه خیلی کمه و بهترین دنیایی که میتونن تجربه کنن همین مهد کودکه.
ایشالا که فقط بهش خوش بگذره

ممنون خاله جونم
بله من با این اجتماع کودکانه خیلی موافقم
هرچند برخی نظرات خیلی بدبینانه ای دارند و دید خوبی ندارند. اما باید بگم الان مهدها خیلی فرق کردند و رسیدگی ها بهتر هستش. شما فقط از تمیزی و محیط و مربی و مدیر اطمینان حاصل کنی باقی مسائل هم بد به دل راه ندی همه چی خوب و خوش پیش میره شک ندارم

مژگان امینی چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:13 ب.ظ http://mozhganamini. persianblog.ir

امیدوارم همیشه خوش باشید
من رمز ندارم
من هم با مهد کودک گذاشتن بچه ها موافقم

ممنون عزیزم میام خدمتتوون عرض میکنم خانوم معلم

نگین چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:47 ب.ظ

راستی من رمزُ ندارم

حتما نگین خانوم اومدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد