once upon a time in anatolia...


محصول 2011، ترکیه به کارگردانی نوری بیلگه جیلان(nuri bilge ceylan) و با بازی محمد اوزنار، ییلماز اردگان و... 

فیلم یک درام جنایی بسیار خاص و پر کششه که البته اوایل فیلم به نظر ااینطور نمیرسه. من راستش فیلم ترکی رو از همون زمان های قدیم که چند تایی رو با بازی ابراهیم تاتلس (ماوی و...) دیده بودم دیگه نگاه نمیکردم. اما باید بگم که این فیلم بسیار متفاوته. من از سینمای ترکیه در حال حاضر راستش رو بخواهید کاملا بی خبرم. اما از این یکی اصلا نتونستم بگذرم و خیلی دلم نیومد با اینکه مدتی است این فیلم رو دیده ام گوشه ای از اون رو در اینجا یاد نکنم. اگه در پی دیدن یک فیلم متفاوت و با معنا هستید پیشنهادم اینه که این فیلم رو از دست ندید. 

میتونید خودتون رو در صحنه صحنه فیلم حس کنید و واقعیت رو از فیلم باور کنید. وقتی جسد یاشار رو از زیر خاک بیرون میکشند واقعا حس جسد بودن او بهتون دست میده و ... البته بگم صحنه های دهشتناک و منزجر کننده و ... نداره فیلم و شما با همه شخصیتهای فیلم حتی همون سرباز جزئی که فقط فکر انجام وظیفه است و دخترک زیبای کدخدا  و همسر و پسر مقتول و... همراه میشید. 



من تو کارنامه فیلم سازی این فیلمساز فیلمهای دیگری رو هم دیدم که گمونم بد نباشه پیداشون کرده و ببینم البته اگه فرصت کنم! three monkeys, climates, distance, the town,... از جمله این فیلمها بودند. 

من یک بررسی از این فیلم هم پیدا کردم که پیشنهاد میکنم که بخونیدش. نقد جامعیه. در ادامه مطالب لطفا... 

 



روزی روزگاری در آناتولیا :

    پرده خوانی دلچسب در سینما

 

نگاهی به فیلم Once Upon A Time in Anatolia (روزی روزگاری در آناتولیا) 

به کارگردانی

 Nuri Bilge Ceylan                                                                              

 

" اینجا که توی این پرده می بینید یه جاده است, این ماشینا هم می بینید , ماشینای پلیس اند , این مردی که قیافه ی خشنی داره هم قاتله , اینا اومدن یه جسد پیدا کنند... این پلیسه هم بچه اش مریضه ... "

"روزی روزگاری در آناتولیا" فیلم ارزشمند "نوری بیلگه جیران" از دو جنبه ی اصلی ارزشمند و قابل تامل است, ابتدا با چهار چوب منحصر بفردش که ساختار روایی ساده ی داستانی اش بدون پرداخت تصویری جدی ,فقط از زبان شخصیت های اصلی فیلم صورت می گیرد.

بدین معنی که یک داستان اصلی و بسیار مختصر زمینه ی اصلی فیلم است , یک داستان درام یک خطی : " گروهی متشکل از پلیس های محلی و نماینده ی دادستانی و پزشک قانونی به همراه فردی متهم به قتل, شبانه به دنبال یافتن جسد مقتول در جاده ای خارج از شهر هستند " و حالا داستان های فرعی درام و حتی ملو درام دیگر که تک تک شخصیتهای داستان را در زندگی شخصی شان درگیر کرده , بدون نیاز به تصویر کشیده شدن , تنها از زبان ایشان و در قالب گفتگوهای روزمره مشروح می شود.

 این خود به نوعی ساختاری شبیه به پرده خوانی است, در پرده های نقاشی شده نیز گاها"به استعاره جاده ای از نقطه ی بالایی پرده به تصویر کشیده می شد و پیچ و تابی میخورد و در عبور از این جاده ی داستانی, شخصیتها از زبان راوی یا همان نقال معرفی می شدند و داستانهایشان روایت می شد , این دقیقا" همان ساختاری است که  "نوری بیلگه جیران"به تصویر کشیده است.

تجربه های سینمایی اینچنینی زیاد نیستند ولی وجود دارند, برای مثال شاید بتوان گفت که فیلم ایرانی " چه کسی امیر را کشت ؟" به کارگردانی مهدی کرم پور , تجربه ای شبیه به این گونه ی روایی است ولی آنچه فیلم نوری بیگله را متفاوت می کند, "داینامیک" بودن داستانی به ذات " استاتیک" است.. کارکردان در حدود شصت تا هفتاد درصد از زمان نسبتا زیاد فیلم جبرا" با قابهای مدیوم و کلوز کاراکترها مواجه است, دلیل این جبر هم پر واضح است : نود درصد زمان فیلم در مکالمات داخل اتومبیل و یا در دیالوگ های دو نفری رو در رو می گذرد. بدین ترتیب دشواری تبدیل استاتیکی داستان به اثری که در میزانسن های محدود, کشش کافی را داشته باشد, کار ساده ای نبوده است که کارگردان و بازیگران از عهده ی آن به خوبی برآمده اند.

شکل و شمایل و حال و هوای کل فیلم هر چند به شدت نشانگر و یادآور سینمای تارکوفسکی یاآنجلوپولوس و امثال آنهاست ولی از آنجا که مجموعه ی اثر با خرده داستان های زیرکانه, بازی های بسیار و بسیار تحت تاثیر فرهنگ محلی ترکیه و دیالوگ های خاص و ماندگار راه دیگری را می رود باید قبول کرد که این تشابه بیشتر یک تاثیر یا شاید ابراز ارادت است تا تقلید.

 

جنبه ی دوم موفق فیلم که به بهترین حالت ممکن شکل گرفته و حکایت از هوشمندی کارگردان دارد, ادغام ژانرهای مختلف در خرده داستان های فرعی فیلم است. در سکانسی از فیلم, خصوصا" در چندین سکانس نیم ساعت ابتدایی فیلم, آنچنان روایت های کوتاه طنز گونه ای را ایجاد می کند که اگر برای بار اول است که فیلم را می بینید شک می کنید که شاید با یک اثر نیمچه کمدی سر و کار دارید... ولی بلافاصله از آن فضا درآمده و در یک مضمون ملو درام خود را پیدا می کنید... سکانس تماس تلفنی همسر ستوان ناجی بیکبا همسرش و فریادهای همسر و آبروداری او نمونه ای از این خرده داستانهاست... ابتدا تصور می کنید که فریادهای زن به عدم حضور شبانه ناجی بیک در خانه به دلیل شک و تردید زنانه است ولی پس از قطع تلفن و صحبت با دکتر, با واقعیت ملودرام زندگی او برخورد می کنید که خنده را بر لبان تان خشک می کند...

جنبه ی اجتماعی فیلم نیز به نوبه ی خود حائز اهمیت به نظر می آید, هرچند هنوز به این نتیجه نرسیده ام که "نوری بیلگه جیران"در این فیلم سعی در نقد اجتماعی ترکیه داشته است یا خیر ولی در نهایت اتفاق های کوچک و شاید نه چندان مهم طول فیلم این پیام را که با جامعه ی بی نظم و آشفته و بی توجهی رو برو هستیم را می رساند... اتومبیل های قدیمی پلیس که به زحمت حرکت می کنند.. روستایی فراموش شده و پرت که مشکلات فراوان رفاهی دارد و کدخدای روستا نزدیک ترین افرادی را که به مسئولین یافته و درد دل می کند یک افسر پلیس و یک دادستان هستند... و در نهایت قطع برق روستا... کارمندهایی که حتی یک کیسه ی حمل جسد را فراموش کرده اند و جسد را به زور در صندوق کوچک ماشین پلیس می گنجانند... عملی که چند دقیقه قبل ناجی بیک به واسطه ی آن کلی بد و بیراه نثار قاتل کرده بود را تکرار می کنند... و اتفاقاتی از این دست...

و در پی آنها داستان هایی که هنوز در درک آنها موفق نبوده ام... مثل حضور فرشته گونه دختر کدخدا ...

در بخش فنی و تکنیکی فیلم نیز دو جنبه قابل تقدیر وجود دارد... اول فیلم برداری و قاب بندی های چشمگیر و مثال زدنی که آنقدر بی نقص و کامل و گویا هستند که بی نیاز از تعریف اند و دوم صداگذاری استثنایی فیلم که با توجه به ریزترین نیازهای هر سکانس انجام شده است و آواهای گوشنواز که مخاطب را به درون فضای خارجی شب سرد پاییزی فیلم می کشاند و با داستان همراه می سازد...

آدم ها , همان شکل که هستند ولی با داستانهای زندگی شان , در گذشته و حال برای  "نوری بیلگه جیران"پر از جذابیت و استعداد برای به تصویر کشیده شدن هستند.. از زبان خودشان , به روایت خودشان , بدون اینکه جایی برای قضاوت باقی بماند...

آینده نیز به حال و گذشته اضافه می شود ... در سکانس نهایی هم وقتی دکتر به بیوه زن جوان یاشار و پسرش از پنجره نگاه می اندازد و تداعی عکس هایی که از همسر سابق اش در چند صحنه قبل دیده ایم... داستان ناگفته ای با پنجره ای که دکتر بر روی خودش نمی بندد, مخاطب را با صفحه ی سیاهی از تخیل آینده تنها می گذارد...

آدم ها می آیند و می روند تا شاید به قول عرب علی راننده , کسی پیدا شود و این داستان را نیز با این جمله آغاز کند : " روزی روزگاری در آناتولی ... "

منبع: http://www.moviereview.blogfa.com/post-6.aspxنقد فیلم 

نظرات 7 + ارسال نظر
برای تو دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:15 ق.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

سلام
ممنون از اینکه یک فیلم جدید معرفی کردید

قربون شما...

mahtab دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:00 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

ممنون
فقط کاش من یه جایی رو برای خرید این فیامها پیدا میکردم
اون سایتی که زحمت کشیدی و بهم معرفی کردی بهم خیلی خوب بود اما تا اومدم بهش سفارش بدم بسته شده بود:(

آره بسته شده...

فلفل دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:56 ب.ظ http://felfelane.persianblog.ir

ایول فیلم جدید

افروز سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:19 ق.ظ

رها جون اکتیو خودم

دلم تنگته افروزم ...

پرنسس سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:22 ق.ظ http://pranses1368.mihanblog.com/

وبلاگت خبرنامه نداره از آپ شدنش خبردار بشم؟
از امروز یکی از طرفدارای وبلاگت شدم.
لطفا وبلاگت رو توی دایرکتوری سایتم لینک کن
متنظرتم.

سارا شنبه 13 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:45 ق.ظ http://www.takelarzan.blogsky.com

قبلنا عاشق فیلم دیدن بودم خیلی ووقته که گذاشتمش کنار ولی انگار باید این یکیو ببینم

ببین سارا جان باید فیلم بین باشی تا از این فیلم خوشت بیاد باید حوصله ات زیاد باشه تا خسته نشی اولش خوب؟ آفرین...

پونه شنبه 13 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:05 ب.ظ

مرسی که هنوز این اسم فیلمارو واسه ما میذاری

قابل نداره عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد