یه روز از اون روز دلتنگ میگذره. دلتنگیه، رقیق تر شده یا بهتر بگم فراموشش کردم و بهش توجه نمیکنم. وقتی دخمری خواب بود همش دلم میخواست به یکی زنگ بزنم و یکم درد دل کنم. به کی آخه؟ چی بگم؟ هر گزینه ای که تو ذهنم اومد با دلایل منطقی و همیشگیم حذف شد. لعنت به هر چی منطق تو دنیاست... چقدر کسانی که بدون توجه به آرامش دیگران هر چی هست و نیست رو بیرون میریزند راحت میکنند خودشون رو. تازه من آدم درون گرایی نیستم به اون صورت اما کم پیش میاد یا اصلا پیش نمیاد بعضی مسائل رو بازگفت کنم.
دیشب که همسر بچه به بغل وارد آشپزخونه شد و پرسید خوب امروز چطور بود؟ سریع گفتم: خوب...ولی دلم گرفته بود. پرسید چراااا آخه؟ و من شونه بالا زدم و بحث رو سریع عوض کردم. همین!
قاعدتا با این همه مشغله روزانه نباید وقتی برای دلتنگی برام بمونه اما گاهی اجتناب ناپذیره و اتوماتیک وار میاد.
امروز اما همه دلتنگی ها پرید. با خنده های قشنگ و نگاه های پر معنای فرشته کوچولوم همه شون نقش بر آب شدند. بغلش کرده بودم به شیوه خاص خودم که زانوهام رو جمع میکنم و جوری میذارمش که سرش رو زانوم باشه و روش به سمتم. چند لحظه ای حواسم بهش نبود و داشتم مطلبی رو از اینترنت میخوندم که به خودم اومده و دیدم چرخیده و داره برای خودش میخونه و بازی میکنه. با صدای بلند خندیدم و بهم نگاه کرد و خندید. خیلی بامزه شده بود و باز من خندیدم و اینقدر خندیدم تا اشک از چشمانم سرازیر شد.
نمیخوام بگم که "دیانای عزیزم هیچگاه نخواهم گذاشت چشمانت گریان شود." یا "نمیگذارم دلت از چیزی بگیرد." چون واقعا توانایی اش رو ندارم و نمیتونم همه چیز رو مدیریت کنم. اما میتوانم به دردانه ام این قول را بدهم و با تلاش خودم و توجه بیشتر به او عملیش کنم که " دیانای عزیزم! سعی میکنم که نگذارم عامل دلتنگی و گریه ات خودم باشم."
چه عکس نازی بود
راستی خوشحال میشم به وبلاگم سربزنید و نظر بدید
عزیزم این دلتنگی ها اجتناب ناپذیره.کاش اقلا با همسرت درددل میکردی....امیدوارم همیشه لبخند روی لبای دیانای نازنینت باشه
بله متاسفانه بله...
گاها باهاش درد دل میکنم اما این مورد رو دلم نمیخواست ناراحت شه
برطرف شد سارای خوبم ممنون
سلام رهای عزیزممم
خوبیی ؟ دیانا خانوم خانوما رو ببوس
الهی که همیشه این فرشته باعث خنده ی مامانش بشه ..
ممنون رعنای گلم ممنون عزیز دلم
ای جووونم !
واقعا اگه این بچه ها نبودند , ما چطور زندگی می کردیم با این هجمه دلتنگیها ؟
جدا سهببا جون انگار فرشته هایی هستند که مسئول لذت دادن به قلب ما هستند
بعضی وقتا دلتنگی خوبه حالا در هر مورد باشه این دلتنگی باعث میشه قدر یه چیزایی رو دونست ولی نمیشه کاری کرد چه بخوایم ونخوایم پیش میاد .
ارزو میکنم ایشالله دل وچشم دیانای عزیز هم هیچ وقت ابری وبارونی نشه
نه منظور من دقیقا دل گرفتگی بود نه که دلتنگ کسی یا روزگاری باشم فرگلم
ممنون خاله جونش
عزیزم برای پستهای رمز دار،البته اگه بعدا عوضش نکنم
الان هم میتونی عکس نی نی رو تو آخرین پست رمزدار ،تو آخرین صفحه وب، ببینی
برای این دلتنگی ها با خواهر یا دوستت صحبت کن شاید آن ها هم با تو درد دل کردند و سبک شدند.
امیدوارم بتوانی زیر قولت نزنی دختر من که بعضی وقت ها از کنارش رد شوی اشکش در می اید مثل خودم.
خانم امینی جونم حتما
اما گاهی حرفه میمونه سر دلت و نمیتونی بگی
گاهی هم یه زخم کهنه است ترجیح میدی سکوت کنی ...
عزیزم گرفتی چی شد که؟!
لطفا پاکش کن
دل تنگیا اجتناب نا پذیرن رها جونمدیانا رو ببوس
بله عزیزم
ممنونم
چه این روزها همه دلتنگن... نکنه مشکل از این روزها باشه؟!
نه مشکل، دله!
اگه مشکل از دله که پس کاریش نمیشه کرد! میسپریمش به خدا تا به هر کجا که خواهد ببردش!
سپردیم عزیزم...
سلام رها جوون خیلی از وبلاگتوون خوشمان آمد افتخار تبادل لینک میدید خانوم؟منتظر خبرتوون هستم
ممنون ملودی