فسقلی و دختر خاله ...

روزهای عجیبی رو سپری میکنم. هر روزش یه رنگه و با به طبع گوناگون من. این نی نوی فسقلی هر روز یه داستانی برام داره. تازه هنوز یه فسقل جا داره بیاد این بیرون چکار میکنه...

تقریبا یک هفته ای هم میشه که ورجه وورجه های شیرینش شروع شده. خیلی حس جالبی داره وقتی درونت یک موجود زنده و کوچیک تکون بخوره و ابراز وجود کنه. کیف آوره خیلی. قبلا روزی یکی دو بار یه حرکت هایی از خودش نشون میداد یه چیزی شبیه به ترکیدن یه حباب یا چند حباب بزرگ پشت سر هم. اما حالا نه کامل از روی پوسته شکم هم واضح حرکتش رو میشه دید. نمیدونم دقیقا چکار میکنه و چه قسمتی از بدنش رو داره حرکت میده. اما میدونم که حرکات ریز مربوط میشه به تکون دادن دستها یه چیزی مثل باز و بسته کردناشون...به هر حال وروجک بالا پایین میره و یه کارایی میکنه.



الهی فداش شم یه وقتایی هم که مامانیش شاد  و شنگوله و حس خوبی داره بیشتر ابراز وجود میکنه. وه که چقدر از تو نوشتن حس خوبی داره شیرینم!

از شنبه هم  خواهرزاده ام داره میاد پیشمون تو محل کارم تا کار رو یاد بگیره. خیلی اتفاقی شد. از وقتی که شرکتشون تعطیل شد دنبال یه کار مناسب و بیشتر جای مناسب بود تا مشغول به کار شه. اتفاقا من قبلا برای یه واحد دیگه با مدیرمون صحبت کرده بودم تا اینکه یکی از بچه هامون اعلام کرد که داره میره یه جای دیگه. من هم با فرصت طلبی تمام با مدیرمون تماس گرفتم و گفتم که چه نشستی که یک نیروی خوب برات سراغ دارم. درسته که این کار رو تا بحال انجام نداده اما اینقدر تو کارش جدیه که مطمئنم ظرف چند ماه یکی از نیروهای خوبتون بشه. بله و تا تونستیم از بچه خواهرمون تعریف کردیم. یعنی هیچ مفری برای اون طفلک نذاشتم و اونم که کم پیش میاد رو حرف من حرفی بزنه قبول کرد و قرار شد که دخترمون بیاد و صحبت کنه و شرایط هم برای دو طرف خوب بود. این دو روز که اومده هم خودش تلاش کرده و هم از بچه ها مخصوصا آقای ح کمک گرفته و هم خودم یکم راهش انداختم و به نظرم خیلی خوب بوده.

آخه میدونم که با تعهد به کارش نگاه میکنه تازه این دو روزی رو که آزمایشی اومده تا فقط کار رو یاد بگیره سر ساعت میاد و سر ساعت میره. بطور جد هم به کارش توجه داره ... حالا امیدوارم بتونه نظر موافقشون رو جلب کنه و بمونه. کار رو که یاد بگیره راحت جای دیگه هم میتونه بره و مشغول بشه.

این هم خلاصه آخرین خبرها از نی نو و دختر خاله جانش.


نظرات 14 + ارسال نظر
ناشناس یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:59 ب.ظ http://lost300.blogsky.com/

سلام رها جان . وبلاگ خیلی جالبی داری . امشب میام میخونمش . خواستی به من هم یه سر بزن . شاید از وبلاگ من هم خوشت بیاد . منتظر نظرت هستم

دل آرام یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:02 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

قربون تکونهای فسقلی بشم من
رها جون پارتی بازی پارتی بازی که میگن همینه ؟
موفق باشه ایشالا خواهر زادتون
راستی جنسیت فسقلی ما معلوم شده ؟ (اگر قبلا گفتی من یادم نیست باعرض پوزش)

فدای خاله دلی خوشگل بشم من

بله دیگه دیر میجنبیدم یکی رو میاوردند و میذاشتن اینجا باور کن حالا از خودمون باشه که بهتره برای اونها هم بهتره باشد که تعقل کنند !!!!
بـــــله عزیزم البته نی نی در حالت بریچ بود یعنی کله هوایی بود کله زمینی بهتر معلوم میکنه اما احتمال 80-90 درصد فسقلیمون دخمره

دل آرام یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:06 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

خاک عالم ... گفته بودی دختره ، الان یهو یادم افتاد . شرمنده من زیادی فراموشکارم

قربونت برم عزیزم روگار غداره دیگه ...
مهم اینه که خاله دلارام دوستش داره و اون هم خاله جونش رو

آذرنوش یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:46 ب.ظ http://azar-noosh.blogsky.com

سلام وای امسال چقد بچه ها زیاد شدن ..همه ی دخترای فامیل ما هم حامله ان...کاملا حس وحال اطرافیانت رو درک میکنم

راستی باید منو خاله صدا کنه هااااا
من خاله نمیشم

بله دیگه اتفاقا دور و بر خودم هم زیادند عزیزم
خاله ای دیگه آذر جان مگه غیر از اینه ؟
خاله نی نی خودمون شو عزیزم [:S004 ولی خاله بودن خیلی حس خوبی میده

عاطفه یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:28 ب.ظ http://hayatedustan.blogsky.com/

خدا بده از این خاله ها!
یکی پیدا نشد برا ما پارتی بازی کنه
هعی ی ی ی

ممنون عاطفه جان چکار کنییم باید سریع موقعیت رو بگیریم دیگه امیدوارم که جور شه و بمونه

رعنا یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:02 ب.ظ http://rahna.blogsky.com

الهیییییی فدای ورجه وجه هاش شم
معلومه که میخوااااد یه دختر شیطون و بامزه و بلبل زبون شه
مامانشو خسته نمیکنه که ؟؟
ایول دختر خاله جون . ایشالا که تو کارش موفق باشه ..
وااای مامان رها جونم اگه میشه زود زود آپ کنید راجع به نی نی بنویسید :دی

قربون خاله رهناش بشم من
بله که میشه البته بگم بچه ام مترو سواری هم خیلی دوست داره ظاهرا چون توی مترو(غیر از مواقع خواب مامی جان) بیشترین حرکات رو داره!
نه عزیزم نه خیلی هم آروم و خوبه من که ازش راضیم و از این دوران
ممنون رعنایی جونی
باشه حتما سعی میکنم همین کار رو کنم عزیزم

مامان سارا دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 04:39 ق.ظ http://saraniroomand.persianblog.ir/

ای جونم نی نی که تکون میخوره و چه حس خوبی به مامانش میده
ای جونم خاله مهربون که برای خواهر زاده کار مناسب پیدا کرده

آره سارا جون الان متوجه میشم حرکت کیف آور جنین مفهومش چیه
گاهی اشک به چشم آدم میاره (از شوق)

بهار دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:21 ق.ظ http://oribad.blogsky.com

سلام رهای عزیزم...
امیدوارم به سلامتی پا به این دنیا بذاره..
بیشتر مراقب خودتون باشید...

ممنون بهار عزیزم
چشم حتما ممنون از لطفت خانوم

همستر آنارشیست دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااااام
ای جوووووووووووووووووووووووووووووون


تمام مدت لبخند به لب بودم از خوندن پست


کاملا منتقل میشه نشاط و طراوتتون


اما من همیشه احساس میکنم اومدن بچه باعث میشه همسر جان های محترم در تمامی دنیا یه رقیب احسای پیدا کنند

خودم همیشه به قدیسه میگم به جان من خودسوزی میکنم کودک جان رو بیشتر از من دوس داشته باشی

به به همستر خان گل
کجایی شما ؟
خوشحالم که میتونم حسم رو منتقل کنم تازه این یک گوشه شه

نه رقیب نیست اصلا رقیب نیست فقط کمی بیشتر توجه میطلبه اون هم بخاطر ناتوانی هاشه نه خواستن بیشتر. تازه باعث میشه در همسرت یه چیزهای جدیدی رو ببینی و یک رفتارهای خوشایندی رو که قبلا ندیده بودی و این خیلی خوبه نه به نظر من که یه موهبته
شک نکن که قدیسه اگه بخواد هم با وجود موجود سرتقی مثل شما نمیتونه کوچولوش رو بیشتر از همسرش دوست بداره

دختری از یک شهر دور دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:19 ب.ظ http://denizlove.blogsky.com/

سللام...
وای این حرکتها کاملا آشنان برام!!! خواهرم که میشست این نینی کوچولوهه انقدر تکون میخورد که میشد دید! بعد خواهرزاده ی دومم وقتی اهنگ باز میکردیم شروع میکرد به تکون خوردن خیلی باحال بود!!!!

آره لذت بخشه دیدن تکون خوردن های جنین از روی شکم
ای جااانم یه وقتایی که پر نشاطند خیلی با حال تکون میخورند

بهنام جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 ق.ظ http://harfehesabi.blogsky.com/

سلام رها جان
آخی ی ی ی ی ی
چه کوشولویی
چه احساسی
خیلی دوست داشتم پستت رو
ایشالله از این روزای خوب نهایت لذت رو ببری..

سلام بهنام خوبی خاله؟
ممنون پسر خاله
میبرم و سعی میکنم که ببرم بهنام روزهای خوبی هستند و البته عجییییب

ترنجی یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:39 ب.ظ

سلام رها جونممممممممممممم
خوبی؟
آخی پس شروع کرد به اعلام وجود
رها جونم نمیدونم چرااما من حس میکنم باید کوچولوت دختر باشه

سلام عزیزم
تو و نی نی مون خوبید؟
بله دیگه داره کم کم بزرگ میشه
خوب چون دختره

آنارشیست دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:08 ب.ظ

به روز رها بانو

سر میزنم داداشی

مژگان امینی سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:09 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

هی من می گفتم رها مامان شو ! هی تو ناز می کردی و می گفتی نه!
باشد که بقیه ی زوج های جوان نیز رستگار شوند.
امیدوارم انسی هم از کارش لذت ببرد و در آن موفق باشد.

اخه مژگان جونم الان وقتش شد نه اون موقع
ما نیز امیدواریم
مرسی خانوم معلم خوبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد