مسئولیت سخته. سخت تر اینکه حس کنی مستاصلی و کاری ازت برنمیاد و ناچاری بشینی و ببینی آخر داستان چی میشه و اونوقت خودت رو برای اینکه روحیه شو بهتر کنی آماده کنی.
درمونده شدم تو این مورد. در مواردی که مربوط به خودم باشه دیر یا زود یه راهی پیدا میکنم یا میذارم زمان بگذره تا بارش سبک تر شه. اما اینجا فقط باید بگم خدایم کمکش کن تا کمتر آزار ببینه.
تا کی دست و پا زدن قربانی زندگی های سست و شرایط بد زندگی رو باید دید نمیدونم. حس بدی بهم دست میده وقتی کاری ازم برنمیاد. دلم میخواست تمام روح و جسمش تو اون حال و هوایی که دلش میخواست نبود و ای کاش واقعیت ها رو میدید و به موقع میدید نه وقتی که یه قسمت دیگری از وجودش نابود شد.
امیدوارم مشکلش حل شود.
دنبال غصه ها نرو.
ممنون مژگان خانوم جونم
چشم نمیرم اونها هم اگه بیان دنبالم چخشون میکنم
نفهمیدم پستت رو رها
فقط واسش دعا میکنم که حرفای تو به واقعیت بپیونده
گذشته ها گذشته
کمکش کن رها جانم
اگه از دستت بر میاد
این روزها به داش برس
قصه اش مفصله تیراژه جونم در قالب یه پست و چند سطر نمیگنجه
ممنون از لطف بی پایانت
دلم میخواد دارم فکر میکنم که چکار میتونم براش انجام بدم اما مغزم داشت میپکید به همین دلیل فکرم رو رها کردم
سعی میکنم نازنین
کاش واقعیتها رو میدید / میدیدیم ..
امیدوارم مشکلش حل شه
امیدوارم .
باید پرده ای که جلوی دیدمون رو گرفته کنار بزنیم
من هم امیدوارم عزیزم ممنون
نفهمیدم اصلا به پست قبلی ارتباط مند است؟؟؟؟
نه خیلی پونه خوبم نه
خودت چطوری؟ سمینار خوش گذشت؟
امیدوارم نوشته ات به هر کس برمیگرده روزهای بهتری رو سپری کنه
ممنون از امیدتون عزیز دلم
من هم این آرزوی قلبیمه سارا جانم
یه وقتایی کاری از دست آدم بر نمیاد .
بر نمیاد اما وضیفه ی حمایتی داره .
اونوقت باید وارد عمل بشه هرچند از ناتوانیش در تغییر دادن شرایط ناراحته .
درست متوجه شدید دقیقا حرفم همین بود
ناراحت نه آرش خان عاجز . میدونید وقتی یک نفر نمیخواد به خودش کمک کنه و مدام خودش رو گول میزنه و دلخوش میکنه و نمیخواد حقیقت رو قبول کنه چی؟ وقتی نمیدونه داره چه بلایی سرش میاد و تو میدونی دیر یا زود اون چیزی رو که از رخ دادنش ترسان بود رخ میده اونوقت خیلی بار مسئولیتت سنگین تر میشه...نمیشه حرفای کلیشه ای زد و نمیشه بهش شوک داد ... سخته خیلی سخته
براش دعا می کنم رها جونم
ممنون از لطفت میثای نازنینم
سلام رهاجانم...
...بیا یه جور دیگه ببینیمش...
...زندگی همین چاله چوله هاییه که باید گاهی پرش کنیم و گاهی از روش بپریم...که بعضی وقتها موقع پریدن سقوط میکنیم توش...و باز باید بلند بشیم...و دوباره....
...پس منتظر هر چیزی باید بود..
...امیدوارم قدرت تحمل و پذیرش مون بالاتر بره...
به روی ماه شما عزیزم
من خیلی امیدوارم که این داستان قهرمان قربانی شده شرایطش بتونه باز خودش رو پیدا کنه . فقط امیدوارم .
ممنون از دلگرمی های خیلی خوبتون
خیلی زجر آوره وقتی بخوای کمک کنی اما نتونی هیچکاری ازت بر نیاد هیچی فقط بتونی دعا کنی که البته دعا هم کم نیست اما میدونی راضیت نمیکنه
منتظر یه حرکتی یه عکس العمل ساخت یه بارقه ی امید اما میخکوب شدی به زمین هیچکاری از دستت بر نمیاد
خیلی شکسته میشی بهت برمیخوره آره این واقا استیصاله
بله دقیقا
یا میتونی و تاثیر میذاری یا که باید بشینی و ببینی چطوری روندش طی میشه
ممنون همستر عزیز
اخ که میدونم چی میگی...
نمیتونی حرفی بگی نمیتونی کاری براش کنی...
میترسی بگی فکر کنه داری نصیحتش میکنی...
خیلی حس بدیه...
بله عزیز دلم مثل شمشیر دو لبه است انگار
به روزم رها بانو
و دوست دارم نظرتون رو بدونم
خوشحال میشم سر بزنید