خورشید مرده بود ...

 


  سردی قلب ها را به چه مانند کنم؟

  تصنع لبخندها را چگونه بیان کنم؟

  برای از پشت خنجر زدن ها چه توجییهی میتوتن یافت؟

  «هیچ کس به فکر کسی نیست» ها را سبب چیست؟

  این همه بی رحمی و بی تفاوتی چرا؟

  چه نامی را میشود به روی کسانی که جگرگوشه هاشان را به فجیع ترین شکل ممکن می آزارند نهاد؟

 چه باعث میسشود برخی به ظاهر مردان!!!‌ به صرف گل کردن شهوتشان زنان و دختران را مجبور به تسلیم در برابر خود کنند و با کوهی درد و رنج رهاشان کنند؟

مگر نه این است که عشق بازی و هم خوابگی اوج نزدیکی دو دلداده است؟ چرا اینچنین آلوده اش میکنند؟ 

  نه، این دریا ژرف تر از این است ... هر چه بیشتر کنکاش کنم بیشتر فرو میروم...

  براستی با این همه له کردن همدیگر و بی رحمی و شقاوت به کدام اوج قرار است برسیم؟

  درک نمیکنم این همه فریب و دروغ چرا؟ ارزش های انسانی اینقدر محجور مانده اند که گاها تصور میشود آنها همان نباید ها هستند. اینقدر توجیه برای دغلکاری و دروغ داریم برای راستگویی و درست کرداری جایی نمیماند.

  حین نوشتن این متن بدجور دلم گرفت. به یاد شعر آیه های زمینی فروغ فرخزاد فقید افتادم. یکی از بهترین سروده های ایشان که براستی دوستش میدارم.

خورشید مرده بود

و فردا در ذهن کودکان

مفهوم گنگ و گمشده ای داشت

...

...

خورشید مرده بود

و هیچکس نمیدانست نام آن کبوتر غمگین

که از قلب ها گریخته، ایمان است



  آری ایمان رخت بربسته از دلها.

 وقتی بی تفاوت میشویم و شانه بالا میزنیم یعنی قلبهامان سخت شده. یعنی خطر؛ یعنی هشدار. یعنی باید حواسمان باشد...

براستی چه باید کرد؟




نظرات 9 + ارسال نظر
هاله بانو جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:27 ب.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

کاری هم میشه کرد؟؟؟؟

آره قربونت برم حتما باید یه راهی باشه
یه راهی که از آدمیت دور نشیم اما ...

حبیب شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:16 ب.ظ http://artooni.blogsky.com



آبجی آخر کارتو کردی

چکار کردم حبیب؟
چی شده مگه؟

وکیل الرعایا شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ب.ظ http://razeman.blogsky.com

بله راهی هست ... و راهش گسترش دادن و منتشر کردن عشقه ... عشق بی قید و شرط ... و کسی میتونه عشق رو منتشر کنه که خودش عاشق باشه ! عشقی از جنس الهی و بدون هیچ قید و شرطی ...
من همیشه گفتم و حالا هم میگم ... این دنیایی که اینقدر کثیف و نجس می دونیمش ، ما درستش کردیم و این شکلیش کردیم ... تک تک ما !!!
و همونطور هم باید تک تک مون برای دوباره ساختنش تلاش کنیم و اول از همه از خودمون شروع کنیم !!!
ببخشید کامنتم کمی طولانی شد ...

نه خیلی هم خوب کاری کردی طولانی هم نبود.
ممنون وکیل جان
راست میگی و درستش هم همینه که از خودمون شروع کنیم عزیزم
اشاعه عشق بی قید و شرط...

افروز یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ق.ظ

رها جون اینها دردهایی اند که درمانشون گاهی دردناک تره

نه افروز درمانش به هر حال درمانه هر چقدر هم دردناک باشه مثل همون دمل چرکینه که میگفتم ها که باید سر باز کنه و خون و چرک ازش بریزه بیرون با درد و آه ... اما بالاخره میدونی که داره خوب میشه

دلارام یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:22 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

اینهایی که گفتی همه دردند . از خودمون باید شروع کنیم . امیدوارم که ایمان از دست رفته رو پیدا کنیم باز .

منم امیدوارم دلارام جانم
ممنون عزیزم

ترانه و ترنم یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:45 ب.ظ http://kiddi.blogsky.com

سلام ... بقیه ی عکس ها رو تهیه کردیم ... منتظر شنیدن باقی داستانتون هستیم ... می تونید ذهنیاتتون رو هم ( که در این پست بهشون اشاره کردید ) در داستان دخالت بدید ... باعث میشه کمی آروم تر بشید ...

ای جاااااااانم
مترصد یک فرصت خوبم که بیام داستان دانی رو ادامه بدم... فابلداهه بود خودم هم نمیدونم چطور باید ادامه اش بدم اما میام بچه ها

مامان سارا دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:04 ق.ظ http://saraniroomand.persianblog.ir/

بی تفاوتی یعنی مرگ!!

یعنی مرگ یعنی نبودن...
خوبی سارا جان؟ دلم برای آرش تنگ شده ...

عاطفه پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ق.ظ

منم حین خوندنش دلم گرفت

بهنام پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:21 ب.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

کسی می آید
کسی که مثل هیچکس نیست...
من خواب دیده ام که کسی می آید...

ایشالله که درست میشه یه روز همه چی........... شاید!

سلاااااااااام خوبی خاله جان؟ عیدت مبارک...

آری ... کسی که مثل هیچکس نیست ... هیچکس نیست
خوبم بهنام تو خوبی خاله؟ ازت بی خبر بودم خوب شد اومدی پسر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد