کدام را...؟

کدام را باور کنم؟ آن را که چشمهایم میبینند یا آن چه را که سعی دارند به من نشان دهند؟

کدام را باور کنم؟ آنچه را که هستم یا آنچه را میخواهند که باشم؟

کدام را باور کنم؟ ادعای عدالت مطلق را یا سرکوب و تبعیض فاحش را؟

کدام را باور کنم؟ دانسته هایم را یا آنچه را سعی میکنند به من بباورانند؟

کدام را؟

کدام را؟

در درون خود آخر بگویید چه را باور کنم؟ کدام یکی را؟

آن را که خشمگین است یا آنکه را نرم خو است؟

آن یکی که پر استرس و خود خور و یا آن را که بی تفاوت و خونسرد؟

آن که بی رحم و بی گذشت یا آنی را که مهربان و بخشنده و با گذشت؟

آن عجول یا آن صبور را؟

آنی را که بی انگیزه و دلمرده است یا آن را که سرشار از شور هستی است؟

آن افسرده را یا آن شادان؟

آن کسی را که ترسان است و یا آن دلاور شجاع را؟

نمیدانم. حیرانم.

این همه کس و این همه چیز درون یک آدم که از پوست و گوشت و استخوان و خون هست وجود دارد.

با این همه پارادوکس چه کنم؟ با این همه سرگیجه؟

همین آدم از جنس پوست و گوشت و استخوان و خون با روحی که میگویند درش دمیده شده باید با این همه درونیات دست و پنجه نرم کند. چه مصافی!!



گاهی هم درون آدم گویی یک حفره بزرگ پدید می آید و او چیزی سنگین تر از وزن فیزیکیش به درون این گودال عمیق سقوط آزاد میکند. اون وقتی است که نمیتونه با این هایی که درونش هست کنار بیاد. اصلا همه اینها انگار که محو میشن. اون میمونه و اون حفره عمیق کذایی.

چقدر باید رو خودت کار کنی که بتونی همه رو درست و بجا مدیریت کنی. تا آدمی باشی که هم به فکر دیگران باشی و هم خودت. هم مهربون باشی و هم جدی و به جا هم بتونی سختگیری کنی. هم مقاوم باشی و هم دلسوز و رقیق القلب. بتونی با شرافت زندگی کنی و از خودت راضی باشی و در عین حال دیگران رو هم راضی نگه داری.

حالا تراژیک ترین قسمت داستان اینه که کسی یا کسانی بخواهند تو رو از خودت بگیرند. تو رو تو قالب خودشون بریزند و به شکل خودشون دربیاورند. خوب طبیعتا تو مقاومت خواهی کرد ولی به تدریج روش خاصی رو پیش میگیرند که از افکار و درونیاتشون به تو تزریق میکنند. بدون اینکه خودت بفهمی از خودت گرفته میشی. میشی یه آدم دیگه. آدمی که نه خودت میخوای و نه اون نه هیچکس دیگه. یه موجود ویلون و سرگردون و تقریبا بی هویت. و این تلخه. خیلی تلخه. دیگه چیزی ندارم که بگم.


نظرات 4 + ارسال نظر
هاله بانو پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

سلام
فکر کنم بعد از مدتها اووووووووووووووووووووووول

به روی ماهت
بله دیگه
تو همیشه اولی

رها بانو پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:18 ب.ظ http://rahabanoo.blogsky.com/

سلام رها جونم

امیدورام که همهء ما خوده خودمون باشیم نه هیچکس دیگه ...

به روی ماهت خااانوم
من هم امیدوارم . و اینکه بخواهیم و بگذاریم دیگران هم خودشون باشند

مژگان امینی پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:15 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

رها جان از تو که رهایی وپویا بعید است !

چی بگم مژگان خانوم.
گفتم که باید مدام مراقب باشیم. هم مراقب خودمون هم مراقب اینکه خودمون رو از خودمون نگیرند
من همچنان هم رها هستم و هم پویا ... یه دوره هایی مثل دوره های منس هر ماهمون که برامون پیش میاد اتفاق میفته

دخترشرقی جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ق.ظ

خودمون بودن دل و جرات می خواد.
بزرگی می خواد
وجدان پاک می خواد.
کاش بتونیم خود خودمون باشیم. کاش به خود بودن بیشتر از دیگری بودن ارزش و بها بدیم وکاش خودمون رو بپرستیم.

کاش خودمون رو بشناسیم و ارج بذاریم
باید بیشتر به خودمون برسیم
باید اجازه ندیم خودمون رو ازمون بگیرند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد