میلاد فرشته های من

آخه من در مقابل محبت های یه دختر کوچولو چی میتونم بگم جز اینکه سکوت کنم و چشمام تر بشن و قلبم بیشتر از همیشه لبریز  از محبت بیشمار کودکانه اش بشه.


عمه میخواست براتون تو خونه مجازیش تولد بگیره که خوب این روزها بلاگستان بدجوری داغداره. کسی حوصله تولد بازی رو نداره. یکی از دوستان خوبمون برای همیشه رفته و این همه رو خیلی پریشون کرده. آقایی به نام شیرزاد که عمه خیلی نمیشناختشون اما گاهی خاموش بهشون سر میزد و تو وبلاگ عمو کیا نظراتشو میخوند. تو بازی عکس های عمو کیا عاشق نظراتشون بود که در مورد عکس بچگیهای بچه ها میداد. آخه عمه یواشکی عمده نظرات رو میخوند حتی اگه ساکت بود.

میدونید چیه بچه ها؟دلم میخواد وقتی بزرگ شدید مسئولیت پذیر باشید حتی حالا هم.

دلم میخواد اینقدر خوب و با شرافت زندگی کنید که از وجودتون دیگران بهره مند بشن.

دلم میخواد همیشه به وجودتون افتخار کنم کما اینکه همین حالا هم به داشتن گلهایی مثل شما به خودم میبالم.

دلم میخواد دلتون به همین زلالی و پاکی باقی بمونه.




اگه دلتون میخواد عروسکهای من رو ببینید برید به ادامه مطالب.

امروز شما دو تا عزیزم 11 ساله میشید. فرشته های من چقدر زود بزرگ شدید شما دو تا. خوب یادمه به دنیا اومدنتون رو. قبل از اینکه به دنیا بیاید یه روز یادمه که داشتم با عمه فریباتون صحبت میکردم که فهمیدم شما دو تا با همید و دو قلویید. چقدر ذوق کردم. دویدم به سمت اتاق که به دوستم این خبر رو بگم. هیچوقت اون صحنه رو فراموش نمیکنم. اتاق ما تو خوابگاه طبقه همکف بود و از دم تلفن همگانی تا دم اتاق مسافت خیلی کمی بود. این مسافت رو با سرعت هر چه تمام تر دویدم. اتاقمون که اگه اشتباه نکنم شماره اتاقمون 121 بود و سمت راست انتهایی یه راهروی بن بست بود. ته این راهرو هم یخچالمون قرار گرفته بود. تو خوابگاه ما خوشگلای من گربه فراوون بود. یکی از این پیشی های چاق و چله هم اونجا جلوی اتاق ما داشت پرسه میزد که یهو من شادی کنان دویدم به سمت اتاقمون و پیشی طفلک از بس ترسیده بود مدام دور خودش میچرخید و صحنه ای بوجود اومد که خیلی  بامزه بود. وقتی هم که به دنیا اومدید من اومدم به دیدنتون. برای هر کدومتون هم یه عروسک خوشمل و ملوسی گرفتم. چقدر خوشحال بودیم همه مون. شما عین دو تا فرشته خوشگل و دوست داشتنی خوابیده بودید.

 تو، فاطمه مثل سفید برفی بودی با اون لبهای خوشگل و قیافه خاصت. زهرا کوچولو، تو هم که یه بچه ریزه میزه و دوست داشتنی بودی. عاشقتون شدم از همون اول.

 زهرای کوچولو و مهربونم اینقدر به من وابسته شده بودی توی اون سفری که با هم رفتیم که مامان نگران بود وقتی تو برگردی دانشکده این بچه رو چه کارش کنیم. تمام مدت تو بغل خودم بودی خوب. و چقدر هم بغل کردنت به من میچسبید و هنوز هم بهم میچسبه.

فاطمه قشنگم تو با اون قلب مهربونت یکی از عزیزترین موجودات زندگیم هستی.

قربونتون برم با اون اس ام اس های قشنگی که برام میفرستید. چه عاشقانه و چه قشنگ.

یکی از اونها این بود که قربونش بشم اینطوری برام نوشته:" فرشته ها همیشه وجود دارند، اما بعضی وقتهاچون بال ندارند بهشون میگیم عمه... تقدیم به فرشته بی بالم ... " حالا شما بگید من چی بگم در مقابل این همه مهر.

تولدتون مبارک خوشگلای من

آرزو میکنم آرزوهای قشنگتون و رویاهای شیرینتون

تو زندگی تون تحقق پیدا کنه

قربونتون برم


نظرات 18 + ارسال نظر
هاله بانو سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:48 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

تولدشون مبارک
ایشاالله سالهای سال زنده باشن

ممنون عزیزم
خواهر کوچیکه عزیز خودمی تو

لژیونلا سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:01 ب.ظ

تولدشون مبارک.
خوش بحال هر سه تون که همدیگه رو دارین

ممنون عزیزم لطف داری

از هم دوریم ارکیده جان اما خیلی همدیگه رو دوست داریم

دخترشرقی چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ق.ظ http://delneveshthayeman.blogsky.com/

سلام خانومی
از شنیدن خبر رفتن یکی از اعضای و بلاگی منم ناراحت شدم. برای شادی روحش دعا میکنم.

اما تولد دخمل خوشگلا مبارک.
ایشالله که موفق و پیروز باشن
خیلی دوست داشتنی هستن.

سلام قربونت برم
همه مون ناراحت شدیم

مرسی خاله جونی خیلی لطف داری

ممنون

دختری از یک شهر دور چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:18 ق.ظ http://denizlove.blogsky.com/

تولدشون مبارک حیف که این اتفاق خیلی بد نذاشت تولد بگیری اینجا روح شیرزاد طلعتی عزیز شاد...

ممنون دنیز جان
روحشون شاد

پونه چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ق.ظ http://www.rozhin-maman.persianblog.ir/

مبارکه تولداشون گلم
کاش بچه ی منم یه عمه مهربون مثل تو داشت.

مرسی قربونت برم پونه جونم

لطف داری عزیزم
من خاله شم خوب . دوچرخه سوارم میکنه؟

مومو چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ http://mo-mo.blogsky.com

تولدشون مبارک!

من یه شیش تایی عمه دارم! اما می دونی چن ساله ندیدمشون؟ ...
یه عالمه ساله!
هوس کوچه پس کوچه های شهرشونو کردم!

ممنونم مومو جونم

۶ تا؟ خدا بهتون ببخشه

هی ی ی ی ی ی

وحید زایری چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:54 ب.ظ http://goldoost1772.persianblog.ir/

سلام
عجب اگوری پگوری هایی هستن !(سید رو که میشناسین ! توی کارتون عصر یخبندان!!)
خدا براتون حفظشون کنه . معلومه خیلی ناز و مهربونن !

درود به شما
آره هم هگوری پگورند هم خوردنی
ممنون وحید خان
خیلی ... فرشته اند فرشته

مامان سارا چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:50 ب.ظ http://saraniroomand.persianblog.ir/

ای جانم تولد دوقلوهاس
120 ساله باشن

من هم خاله دوتا فرشته دو ساله هستم به اسم هستی و ملودی


بابت فوت دوستتون متاسفم

آره عزیز دلم
ممنونم سارا جان
ووووووووووووووو هستی و ملودی چقدر هم اسماشون قشنگه . زنده باشند


ممنون سارا جانم

مومو چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:29 ب.ظ http://mo-mo.blogsky.com

مهم کمیت نیس! کیفیته
عوضش عمو ، دایی ، خاله ندارم!

اوه اوه پس ۶ تا عمه خانومها اندازه یه عمه خوب هستند هوم؟

عجب جای همه رو هم که باید برات پر کنند
مامان الان حالشون خوبه؟ البته گفته بودی که دورند...

مژگان امینی پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

من فکر می کردم بدترین عکس بچگی ام را فرستادم ولی شیرزاد آن قدر قشنگ نوشت که کلی ذوق کردم و کلی اعتماد به نفسم زیاد شد.روحش شاد باشد.
چه دختر خانم های زیبایی برایشان آرزوی سلامتی و خوشبختی می کنم.بچه های من هم عمه های مهربانی مثل شما دارند.

خیلی تفسیرهاشون رو دوست داشتم خانم امینی
آره روحشون شاد

ممنونم چشماتون زیبا میبینه خانوم امینی. ممنونم . لطف دارید شما. چه خوب که عمه های خوبی دارند عزیزم

مامان سارا پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:40 ب.ظ http://saraniroomand.persianblog.ir/

رها جون امروز همه آرشیوت را خوندم و یه دید کلی ازت پیدا کردم.اول اینکه خیلی مهربونی
دوم اینکه دوست داریمدام کارت رو عوض کنی ولی نمیدونم چرا؟
سوم اینکه در چه شهری زندگی میکنی رو نمیدونم
چهارم اینکه خواهرتون رو که خیلی برات مادر کرده ر بی نهایت دوست داری. ایشاله سلامت باشن
پنجم اینکه از مادر بزرگ خدا بیامرزت نوشته بودی روحشون شاد. چقد دل صافی داشتن و اون "روله" گفتنشون خیلی به دلم نشست. کلمه لری است درسته؟

خیلی حرف زدم. ببخشید

جاااااااانم
مرسی سارا جانم که به آرشیو من سر زدی و این همه از من اطلاعات بدست آوردی
اول که خیلی لطف داری مهربونی از خودته عزیزم
دوم که کارم رو نه ولی محل کارم رو میخواستم عوض کنم که گمونم اون هم منتفیه
سوم تهران
چهارم هر دو تا خواهرام رو مثل یه مادر دوست دارم. جفتشون مثل مامان هستند برام و باندازه بچه هاشون برام نگرانند
پنجم ممنونم مامان بزرگ همیشه طالب شادی بود حتم دارم روحش هم در آرامش و شادیه. کرمانشاهی

نه عزیزم من که خوشحال شدم

رها بانو جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:33 ب.ظ http://rahabanoo.blogsky.com/

اخی نازی ...
تولدشون مبارک باشه ...
الهی همیشه سالم و سرحال باشن و روزهای زندگیشون سرشار از شادی باشه ...

فدات شم رها جونم
مرسی که اومدی
ممنون از آرزوی خوبت

مامانگار جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ب.ظ

...سلام رهاجان...
نمیدونم چرا تمام متن رو با بغض خوندم...خیلی لطیف و زلال نوشتی...خیلی...
...این برادرزاده های نازنینت ..خیییلی ماهن..خدا ببخششون الهی..
مطمئنم که با عمه دوست داشتنی و مهربون شون صمیمی و رفیق هستن...و ازش خیلی چیزا یاد گرفتن و میگیرن..
...برقرارباشی عزیز..

به روی ماه شما مامانگار خوبم
الهی من بگردم دوستشون دارم خوب. یعنی عاشقشونم
لطف دارید ممنونم
ممنون ماهی از خودتونه . میبینید حق دارم عاشقشون باشم
خیلی خیلی با هم جور و دوستیم بله و امیدوارم بتونم اندوخته هام رو بهشون یاد بدم البته کلی هم ازشون یاد میگیرم

فداتون بشم شما هم پایدار باشید

عاطفه جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

تولدشون مبااااااااااارک

ممنوووووونم عزیز

رها یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:31 ب.ظ

رهای عزیزم فعلا هیچ توجیهی ندارم فقط همینقدر که متاسفام همین لطفا برو خوص

جان؟
رو چشم

دختر شرقی یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 ب.ظ

سلام خانومی
کجایی پس عزیز!!!

به روی ماهت

سفر
برگشتم
میام

غرولند دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ق.ظ http://arashaminzadeh.blogfa.com

تولدت خواهرزاده هاتون مبارک . راستی چی براشون خریدی . یه کم سخته آخه آدم باید یدفعه دو تا کادو بخره !

ممنونم اما اینها برادرزاده هام هستند
هنوز ندیدمشون کادوشون هم بعدا خواهم خرید. راستش تصمیم نگرفتم.
آره همیشه سخت بوده مثل هم همیشه براشون میخرم. اگه لباس باشه دو تا و با دو رنگ و دو سایز متفاوت. واقعا نمیدونم چی بگیرم. باید فکر کنم...

ترنج دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ب.ظ http://toranj62.persianblog.ir/

سلام عزیزم تولدشون مبارک باشه انشالله
دیر شد ببخشید قول میدم که زود به زود بیام اینجا و سر بزنم دوست جونم

سلام ترنج جان
ممنونم
نگو من هم مدتی بود ازت بی خبرم
امروز میام پیشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد