دو دلی!

حس میکردم کلاف کار از دستم خارج شده و کمی نظم زندگیم مختل شده. صبح ها به موقع نمیتونستم پا شم در نتیجه درست به کارهام نمیرسیدم. صبحانه خوردنم مختل میشد و همسر با تاخیر به محل کارش میرسید. گرچه خودم هم کمی دیر میرسیدم. حواس پرت حواس پرت. تازه میرسیدم خونه هم حس میکردم کار مفیدی انجام نمیدم و همش بیخودی خسته ام. همین ها کلافه ام کرده بود و باعث شد به هم بریزم. وقتی این جمله رو که حس میکنم عنان زندگی از دستم در اومده و بی برنامه شدم رو به زبون آوردم کفرش در اومد و شاکی شد. کلی با هم صحبت کردیم و در آخر خیلی آروم شدم که حرفامو زدم. حین به زبون آوردنشون متوجه میشدم نگرانی ساختگی و بیهوده ای برای خودم ساختم. بار کلمات کاسته میشد و سبک میشدند. من هم. امروز صبح به موقع بیدار شدم. صبحانه مو خوردم و صبحانه همسر هم گذاشتم که ببره. آماده شدم تمام و کمال. وضعیت جسمانیم هم خیلی خوب بود.

                        

ــ باز تو این تغییر محل کارم دو دل هستم. باز هم داستان پارسال ... میمونیم... میریم... برم ... نرم... شاید هم رفتم.

ــ به نظر من بدترین پیامدی که میتونه یه کار زشتی که یکی انجام میده داشته باشه اینه که اعتماد رو نسبت به دیگران سلب میکنه. مهم نیست مانتوت رو از روی جالباسی برمیدارند و موقع خونه رفتن میفهمی که جا تره و... چند حال داره ؛ یا ماشین داری میپری سوار ماشینت میشی، یا میان دنبالت و یا یه آژانس میگیری. غیر از اینه؟ خیالی نیست.  اما اینکه دل چرکین میشی نسبت به دیگران خیلی بده. اینکه دیگه نمیتونی با خیال راحت کوچکترین وسیله ات رو رها کنی و بری و اینکه نمیتونی به دیگران اعتماد کنی. کاش آدم ها کمی بیشتر مسئولیت پذیر بودند.

ــ میگم قشنگ نیست تو خونه خودشون هم بشینند و آدم رو از تو دوربین بپان ها. قشنگه؟ اما بذار اوقات فراغتشون رو اینجوری پر کنند... بقیشم نمیگم.


نظرات 12 + ارسال نظر
عاطفه دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:52 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

خب خدا رو شکر که با حرف زدن متوجه شدی که نگرانیت ساختگی بوده.. دست آقای همسر دردنکنه که گوش خوبی بوده و حرفاتو شنیده..
دو دلی خییییییلی دردناکه برای من! امیدوارم زودتر بتونی یه راه حل خوب پیدا کنی رهاجان..

آره گفتم که با به زبون آوردنش متوجه شدم که بارش کاسته شد
دستت درد نکنه همسر
شما هم ممنون عاطفه عزیزم
فدای تو بشم. میفهممت عاطفه جون.

رها سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ق.ظ

عزیزم اون قسمت اول پستت چه حس قشنگی داشت برام رها الانه یه چند وقته منهم کما بیش دچار این بهم ریختگی شدم ولی خوبه که تو با صحبت کردن حلش کردی
من که واعظ شدم اینقده حرف زدم ودرموردش صحبت کردیم ولی کار به جایی نرسید

ممنون رها جون. خیلی لطف داری
میفهمم رها. گاهی با صحبت کردن هم حل نمیشه و لازمه راه های دیگری رو هم امتحان کنیم
گاهی انرژی بیشتری میبره. گاهی خسته ایم رها. همه مون . باید استراحت کنیم. ذهنمون هم خسته است.

رها سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ق.ظ

در مورد اطمینان حال از هر نوعش وای رها نگو که دلم خونه اطمینان اطمینان اطمینان
بخدا نعمتیه این اطمینان ولی حیف که اگه بره دیگه رفته و هیچ جوری هم نمی شه برش گردوند حتی اگه بخوای تظاهرم کنی که برگشته دروغه و فقط داری تحملش میکنی من که اینطوری فک می کنم حالا تا واقعیت چی باشه

آره رها جونی اطمینان
باید بتونیم با خیال راحت و با اطمینان زندگی کنیم.
کم استرس و دغدغه نداریم رها جون آخه

باهات صد در صد موافقم که نمیشه و حداقل خیلی سخت میشه برش گردوند

رها سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ق.ظ

واقعا ؟ واقعا رها ؟‌چقد سخت اگه یه وقت آدم بخواد دس تو دماغش کنه یا هر چیز دیگه اونوخت یارو از خونه می بینه که ؟

ببینم ناسا کار می کنید شما احیانا ؟

نه بابا قربونت برم
باور کن جرات نمیکنیم یه وقت شلوارمون رو بکشیم بالا یا به قول تو دست تو دماغمون کنیم
داستانی دارند این خاندان با ما
آخه خانوم مدیر عامل اومده شده مدیر داخلی اینجا . اینجا هم یه مجموعه است. خود خانوم خانوما نباشه تو خونه دخترای گلش به این امر خطیر میرسند و به مامانی گزارش میدن
البته جرات نمیکنه حداقل به من چیزی بگه اما دوست ندارم رها این حالت رو
نه یه چیزی سکرت تر از ناسا

وحید زایری سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ب.ظ http://goldoost1772.persianblog.ir/

خوب همینه دیگه ... شما خانمها وقتی به هم میریزید ،‌ یه گوش مفت میخواین تا درد دلاتون رو توش بچپونید ! و چه گوشی مفت تر از گوش ما مردای بیچاره که از موقع ازدواج چند سانت دراز شده !؟
(همه اش شوخی بود ... جدی نگیرید ! )

جناب زائری؟ شما که بدجنس نبودی....تازگیها بدجنس شدی؟
شما مردا هم میپیچونید تو دلتون شکمتون بزرگ میشه.
جدا جناب زائری اما حرف سرچشمه زلال محبت انسانهاست. غیر از این خیلی از مسائل ما اینطوری حل میشه.
خواهش میکنم. نبودید...

دخترشرقی سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:57 ب.ظ

سلام خانومی.
خوشحالم که با صحبت کردن به آرامش رسیدی. امیدوارم همیشه خوش و خرم باشی و از لحظات زندگیت لذت ببری.
چون تازه با وبت آشنا شدم، قسمت دوم رو چندان متوجه نشدم. ولی بیشتر میام و بیشتر باهات آشنا میشم .
مواظب خودت باش.

به روی ماهت.
ممنون عزیزم. هر کی یه روشی داره. اما معمولا این روش برام جواب میده

ممنونم عزیزم. واقعا ممنونم.
الهی هر جاش مبهم بود بگو تا برات مفصل توضیح بدم دخترکم. مرسی خوشحالم میکنی.
ممنون تو هم همینطور عزیزم

لژیونلا سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ب.ظ

سلام. خوبین؟
آثار معجزه آسای درددل...
قضیه دوربین مخفی چیه؟

سلام به شما. ممنون خیلی بهترم. خدا رو شکر.
بله ارکیده جان و چه معجزه ای میکنه...
اوخ اوخ اوخ این دوربین ها رو برای چک کردن واحد های مختلف تعبیه کردند خانم دکتر. اما در واقع ازش استفاده های دیگه ای میشه از جمله فضولی یا ارضای حس کنجکاوی درونی، کی کجاست و چه کار میکنه، گیر دادن و... وگرنه اون کاربردی که اونها میخوان و این همه هزینه به نظرر من بی معنی و بی فایده است.
همین مسخره بازیهاشون داره فراریم میده ...

مومو سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ http://mo-mo.blogsky.com

یعنی حتی ؟....
واقعن تا این حد؟
مانتوت رو کی برداشت؟
بعدش چه کردی؟
نکنه اینجا رو هم چک می کنن!!!

اوهوم...
آره بابا نامردا . میبینی؟

هنوز مو مو جان متوجه نشدیم. رفت که رفت. برد که برد.
بعدش به همسر زنگ زدم و این خبر مسرت بخش رو بهش دادم و گفتم که راهشو کج کنه بیاد اینجا دنبالم دیگه و با لباس فرم پریدم تو ماشین و دبدو که رفتی . به همین راحتی عزیزم

نه عزیزم. سرور اینجا مال یه جای دولتی کوفتی دیگه است به اینها ربطی نداره. اینها خیر سرشون بخش خصوصین

مومو چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ق.ظ http://mo-mo.blogsky.com

پس این همه دوربین به چه دردی می خورد؟!
نباید می دیدن مانتو رو کی برداشت؟
فقط دماغ و ... .. .. آدما رو دید می زنن؟

آخه جایی که مانتوم رو برداشتند به دوربینهای اینجا مجهز نبود
مانتومو میذاشتم بالا. الان دیگه میارمش اینجا.
اونجایی هم که مانتومو میذاشتم تازگی ها یه فقره دزد پیدا شده وگرنه همیشه که اینطوری نبود مومو جون
دقیقا دماغ و ... رو دید میزنند البته اون کی بود اومد و اون کی بود رفت هم هست

مامانگار چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ب.ظ

..رها جان...خوبی عزیز ؟!
می فهمم..دو دلی خیییییلی بده !!...منم بهش دچارم برخی اوقات..اما تمرین میکنم که یه تصمیم بگیرم و پرونده اش رو ببندم..مثل خرید یه کفش..که همش دودلی بخری یا بازم بگردی..
...فوقش اینه که اشتباهه..و تو بموقع خودش می فهمی..و مجددا بهترین تصمیمی که به ذهنت میزنه رو میگیری..
..الهی همیشه کنار همسر ماه و مهربونت عشق ردوبدل کنید ..

فدای شما بشم من . خوبم ممنونم
آره مامنگار جونم خیلی بده. اما ممنون من هم سعی میکنم یه تصمیم درست بگیرم و البته محکم.

ممنون از لطف و محبتتون و آرزوی خوبتون

دختری از یک شهر دور پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:58 ق.ظ http://denizlove.blogsky.com/

ادم خیلی راخت میشه وقتی خرفاشو میگه نه اما باید به حرفات گوش بدن اگه ندن وضعیت بدتر میشه!!

آره خیلی دنیز عزیزم
دقیقا . و اینکه نصیحت های بیخودی نشنوی. من اگه ببینم داره بحث درد دلم به این سمت میره سریع خاتمه اش میدم.

بهنام دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:20 ب.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااااام رهای عزییییییییییز
خب معلومه آدم با حرف زدن خیلی سبک تر میشه...
من که به شخصه تصمیم گرفتم هفته ای یه باربرم پیش مشاور و باهاش در مورد موضوع های مختلف زندگیم صحبت کنم. اینجوری خیلی حالم خوب میشه. و البته اگه خونواده گوش شنوای خوبی باشن که خیلی بهتره. ولی من که مثل شما همسر مهربان ندارم. خب خیلی از حرفا رو هم نمیشه با مادر پدرم بزنم! پس مجبورم دستم رو ببرم سمت جیب مبارک و....

واااااااااااااای چقدر بده که مانتوی آدم رو تو محل کارش بر دارن ببرن خیلی بد شدیم ماها خیلییییییییییی

سلام بهنام داداشی

آره خوب به شرطی که بدونی چی رو با کی در میون میذاری. همسر خوب خیلی بهم کمک میکنه و راهنماییم میکنه اما همه چیز رو هم نمیشه با همسر در میون گذاشت و گاهی هم که... جاااااااااااانم ایشالله یه همسر مهربون هم تو زندگی شما میاد بهنام جان. دلمو کباب کردی
نگران جیب مبارک نباش پسر خوب من خودم هم کم در این زمینه دست در جیب مبارک نبردم و از مشاورین محترم کمک نگرفتم. البته من یه مشاور مهربون و خوب دارم که بهم تلفنی هم مشاوره میده.

آره بهنام خیلی حس بدی بود. اما نمیدونم چرا من همه اش میخندیدم.
آره باعث میشه که کسی به کسی نتونه اعتماد کنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد