آسمونی ها

یه دختر یازده ساله است که رفته پیش یه وکیل زبردست. شاکیه از کی؟ از مادرش «سارا». «آنا» نمیخواد یکی از کلیه هاش رو به خواهر بزرگترش «کیت» که مبتلا به ALL هست اهدا کنه. آنا یه بچه سفارشیه که به روش باوری خارج سلولی (in vitro) به وجود اومده و صرفا برای اهدا. اون به این دنیا دعوت شده که با فروتنی به خواهر بزرگترش کیت پیوند مغز استخوان و هر پیوندی لازم شد رو بده. اون به خاطر میاره وقتی رو که سوزن های بن مرو به اون بزرگی رو به بدنش فرو میبردند و او از پنج سالگی داوطلب ناخواسته ای برای انواع روش های درمانی  کیت بوده. اما حالا اعتراض داره نمیخواد دیگه نمیخواد یه فرد ناقص باشه چون با دادن یک کلیه اش او زندگی عادی خودش رو نخواهد داشت. او یک دختر نوجوونه و میخواد زندگی کنه. 

                         

بیماری کیت در واقع زندگی رو از خونواده گرفته و برادر بزرگترشون در واقع میشه گفت هیچ توجهی بهش نمیشه. آنا هم که... سارا حاضره هر کاری کنه که کیت زندگی بهتری داشته باشه او نمیخواد بپذیره که کیت خوب شدنی نیست چون اوضاع کیت رو به وخامت بیشتریه. پزشکاش بهش امید زیادی ندارند و خود کیت هم به خودش. اون میدونه که  یکی از کلیه های خواهر کوچولوش هم عمر طولانی براش به ارمغان نمیاره پس او هم موافق آنای کوچک و سرشار از زندگیه و یه جورایی مشوق او. سارا به دادگاه خوانده میشه و وکیل مدافع از آنا دفاع میکنه. سارا همچنان سعی داره آنا رو مجبور کنه که به خواهرش کمک کنه و باز مقاومت آنا...

                       

وقتی فیلم My sister's keeper رو دیدم همینطور که طبق معمول همیشه ای که فیلم نگاه میکنم و همسر خیلی اون فیلم رو دوست نداره رو کاناپه لم داده بودم و همسر هم داشت بازی مورد علاقه شو انجام میداد تند و تند چشمام پر و خالی از اشک میشد. خور و خور اشکام میومدند پایین. خیلی رقت انگیز بود خیلی. وقتی سارا بعد از کموتراپی کیت که موهای قشنگش رو از دست داده بود ماشین اصلاح رو برداشت و موهاشو از ته زد تا دخترکش کمتر از این مسئله ناراحت باشه. وقتی با اون پسرکی که درست شرایط خودش رو داشت آشنا شد و داستان عشقشون شکل میگیره با هم اوج میگیرند و چه غمگنانه به سوگش میشینه. همه اینها جز چشمانی مرطوب و آهی عمیق چیزی برات به جا نمیذاره بخصوص که این موجودات برات غریب هم نباشند. 

                       

سخته خیلی سخته که یکی از جگر گوشه هات همچین مشکلی داشته باشند. حالا میخواد لوکمی باشه یا هر بیماری دیگه ای که دردی عمیقه. نمیتونی رهاش کنی و از طرفی هم بقیه خونواده رو چکار کنی که نیاز به توجه دارند. تو همچین خونواده هایی همه صبورترند. همه انگار یه تحمل ویژه ای دارند. همه انگار مسئول ترند حتی کوچکترها. با وجودی که این درد کمرشون رو داره میشکنه باز هم لبخند میزنند و باز هم امید دارند. سخته خیلی سخته  از چهار سالگی پسر جگر گوشه شر و شورت جلوی چشمت کموتراپی شه و درد بکشه. فقط ریختن موهاش که نیست. تو هر کاری براش میکنی و باز هم امید داری و از همه میخوای که برای عزیزت دعا کنند. همیشه مرتب و تمیز لباس میپوشی و از رنگهای شاد استفاده میکنی. به خانمت روحیه میدی و چند روزی که عزیزت دیگه به هیچ درمانی جواب نمیده و دمای بدنش به هیچ طریقی پایین نمیاد تو احساس خطرت هم بیشتر میشه 13 ساله که همش امید داری و الان حس میکنی واهی بوده و اون روز صبح با لباس مشکی مطمئن میشم که امید از چشمان سرخت رفته و غم پر رنگ تر از همیشه توش نشسته. زبونم بند میاد و بغض امونم نمیده. 


همین حالا هم یه بغض بزرگ تو گلوم نشسته و به زحمت جلوی اشکام رو دارم میگیرم. فقط میتونم این پست رو که کوچیکه و فقط نشون میده که همیشه به یادشون هستم تقدیم کنم به فرشته های عزیزم شهاب و سینا که نیستند دیگه و مامان باباهاشون، آرین کوچولو که داره دست و پنجه نرم میکنه و مامان باباش که خیلی امید دارند براش، ستایش کوچک و مادر همیشه نگران و کم سن و سالش ،محدثه و مادر خوبش و همه اونهایی که اسماشون یادم نمیاد اما شرایط مشابه این عزیزانم دارند.

خدایم اینها خیلی کوچکند و چقدر زود بزرگ شدند با این رنج و این همه تحمل.






نظرات 13 + ارسال نظر
آفتاب پرست پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:47 ق.ظ http://www.aftabparast.blogsky.com

اووووووووووول

چقدر خوئشحال شدم که اول شدم

داستان خیلی زیبا بلود
منو یاد فیلم آخر مت دیمون انداخت اسمش شهامته (( true grit))
خیلی باحاله

اوه چه خوب که خوشحال شدی ممنونم
آره زیبا و غمگین
هنوز ندیدمش اوکی باحاله میبینمش حتما ممنون

Seetosky پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ق.ظ http://www.100dollar.persianblog.ir

6.790123401049995.63486562155. Site jadid kasbe daramad irani ba ruzi 4 Click dar ruz !!!!
Bedune hazineye sabte nam .
Jozve avalin nafarat bashid . .

فلوت زن پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ب.ظ http://flutezan.blogfa.com/

سلااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
معلومه فیلم قشنگیه ! اما دردناک و تلخ !
زندگی برای همه آدمها سختی های خاص خودش رو داره ! هر آدمی باید به یه سری مشکلات دست و پنجه نرم کنه تا به معنای حقیقی زندگی ، آرامش و شادی پی ببره ! سخته ، خلی سخت ولی سرنوشت انسان رشد کردن میون این سختی هاست !
خدا همه بیماران رو شفا بده !

سلام حنانه جونم
اصلا توصیه نمیکنم ببینیدش دیدی که . دلای قشنگتون پر غم میشه
آره اما بیماری آب شدن ذره ذره عزیزت جلوی چشمت با هیچی به نظرم قابل مقایسه نیستش
بله آدما با همین دردها رشد میکنند
منم امیدوارم عزیزم

کیامهر پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:53 ب.ظ http://www.javgiriat.blogsky.com/

سلام رهای عزیز
چقدر تلخ بود و غمناک
برای سلامتی همه این دوستایی که اسمشون رو بردی
و همه مریضایی که اسم نبردی دعا می کنم
و از خدا براشون سلامتی و آرامش طلب می کنم
ممنون
پست زیبایی بود

سلام به شما
آره کیامهر جان خیلی هم زیاد
ممنونم آره حتما خواهش میکنم دعا کن.
اینها یه معجزه اساسی لازم دارند
ممنون از توجهت و نظر لطفته

دختری از یک شهر دور جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ http://denizlove.blogsky.com/


سرطان خیلی بیماری بدیه...
فیلم قشنگیه...
اما موضوعی که داره یه حقیقت از زندگیه و این باعث میشه آدم ناراحت بشه...

درسته عزیزم
دردناکه

هاله بانو شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ق.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

سلام
چرا من این همه پست عقب موندم اونوقت

به روی ماهت
از بس تند تند آپ میکنم و تو دیر دیر به من سر میزنی

رها شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ق.ظ

سلام رهایی خودم

بی زحمت می شه اینقده دغ ندین ما رو

نخواستیم بابا نقد سکسی نزاشتی هم نزار ولی از این نقدای جیگر خون کنی چیه آخه جان من

سلام عزیزم

چشم قربونت برم نقد سکسی گذاشتم به جون خودم از هاله بپرس
انواع و اقسام ماچ و بوسه ها نبودی خوب من چه کنم

چشم دل خودم خون بود رها جونم ببخش منو

بابای آرتاخان شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ق.ظ http://artakhan.blogfa.com

داغون شدم از خودن این پست . یعنی اگر قراره بچه ی آدم اینطوری بشه چه بهتر که صد سال سیاه بچه دار نشه . خیلی سخته !

ایشالله همه بچه ها سلامت باشند
مامان باباها هم همیشه شاهد شادیها و پیشرفتهای بچه هاشون باشند

ترنج شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 ب.ظ http://toranj62.persianblog.ir/

اخی رها جون تو فیلمو دیدی گریه کردی من پست تورو میخونم بغضم میگیره انشالله اون کوچولوها که نوشتی حالشون زودی خوب بشه

مرسی ترنج عزیز و مهربونم دعا کن قربونت برم

رها شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:57 ب.ظ

ای بابا رها این دیگه چه کامنتینگیه خوصی نشد که پس واسه چی این شکلیه اه اه اه تف تف تف

پاکش کردم عزیزم
برای گذاشتن کامنت خصوصی باید بری تو قسمت تماس با من

لژیونلا شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:43 ب.ظ

سلام
بعد از سالها طبابت هنوز با دیدن یک کودک بیمار مزمن و یا شنیدن قصه چنین موجود نازنینی قلبم تیر میکشد و ...
درست مثل حالا.
امیدوارم خداوند هیچ پدر و مادری را داغدار فرزند نکند

آره خانم دکتر این چیزا عادی نمیشه هیچ وقت
بخصوصا بچه ها
من هم امیدوارم عزیزم

رها بانو یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ب.ظ http://raha-banoo1.blogsky.com/

سلام رها جونم
خیلی دردناکه ...
خیلی

سلام رهای عزیزم
آره عزیزم
خیلی

وحید زایری یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ب.ظ http://goldoost1772.persianblog.ir/

سلام دوست من
پست سوزناک و آکنده از احساسات بشری بود . خیلی دوست دارم این فیلم را بببینم . البته اگر به یاد داشته باشیم که حضورمان در این جهان موقتی است و روزی از همه ی این دردها و مصایب و بیماریها صافی خواهیم شد ،‌ کمتر رنج می کشیم .
خود خدا هم در سوره بلد فرموده که " ما انسان را در فشار و سختی آفریدیم "
البته مشکلات جامعه بشری ما آن قدر زیاد است که به نظر من مشکلاتی را که شاید بعدا نصیب بشریت شود مثل قضیه شبیه سازی که اشاره کردید یا قضیه عروسک هوشمند فیلم " هوش مصنوعی " نباید بزرگ کرد . باید به واقعیتهای تلخ روز پرداخت .

سلام به شما جناب زائری
گفتم که من توصیه اش نمیکنم اما خوب ساخته شده و کامرون دیاز هم نقش متفاوتی داره اینجا
بله موقتی است اما کاش بچه های ما اینقدر رنج نمیکشیدند البته من با نازپرور بودن بچه ها کاملا مخالفم و ترجیح میدم درد و رنجهایی رو متحمل بشه اما این شکل دردر و رنج خیلی عذاب دهنده است انگار زندگی رو فلج میکنه
البته مسئله لقاح هوشمند آنا در اینجا یک مسئله است و لوکمی کیت مسئله پر رنگ تر فیلمه و من از همین ایده گرفتم تا به بچه ها رسیدم

به هر حال ازتون خیلی ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد