از تو میگویم ...

یه سارافون سفید که جلوی سینه اش یه گربه ملوس قرمز رنگ تیکه دوزی شده با یه بلوز قرمز خوشرنگ، رنگ همون پیشی ملوسش با جوراب شلواری سفید ضخیم پوشیده. موهای نرمش رو از دو طرف محکم براش دوگوشی کردند و اینجوری دو تا چشم های با زاویه خیلی کم مورب و به طرز زیبایی معصوم و پر سئوالش درشت تر جلوه کردند توی صورت گردش. داره با همون چشمان پرسش گر نگاه میکنه. همه چی و همه کس رو.

به طرز عجیبی ساکته.

یه وقتایی اصلا بهش فکر هم نمیکنم و باهام قهر میکنه. وقتی که بهش توجه نشون میدم وای که چه ابراز وجودی میکنه و چقدر قشنگ خودش رو نشون میده. چقدر هم دوست داشتنیه . گاهی باهام لجبازی میکنه خوب عشق میخواد. نوزاد که بود یه بار مامانش گذاشتش پیش زنداییش و ساعتهای طولانی کنارش نبود، وقتی برگشت دیگه شیر مامانش رو نخورد. میدونست که شیر مامان بسی بهتر از شیر خشک و مصنوعیه اما نخورد، لج کرد. خوب اون موقع هم عشق میخواست. نمیخواست بهش بی توجهی بشه. با کلی امید و آرزو از دیار آیندگان بلند شده بود هلک و هلک اومده بود تا بذارنش و برن؟ نخیر اینطورام نیست. مگه همین لوییس هی خودتون نمیگه نوزاد اگر عشق نداشته باشد میمیرد؟ البته اون نوزاد بود و این یک بخش از وجود تو.

به طور شگفت انگیزی آرومه.

نمیدونم چه حکمتی داره گاهی وقتی بهش بها میدم و حسابی ابراز وجود میکنه اینقدر واکنش های متفاوت میبینم. واقعا نمیدونم. همین علی وقتی با زبون اون باهاش حرف میزنم و وقتی با چشمای اون نیگاش میکنم بسی محظوظ ، مفتون و شیداتر میشه. اما گاهی اینقدر بد باهاش برخورد میکنه و بهش میتوپه که میره و تا ... کی که برگرده. میگه علی نمیخواد من بیام پیشت، علی منو نمیخواد. میگه سبکی . میگه بی شخصیت میشی من بیام پیشت. بهتره به کار خودت و شان و شخصیت اجتماعیت برسی[بغض میکنه و چونه قشنگش میلرزه].

به صورت دلپذیری ساکته.

بزرگ تر که میشیم بهمون یاد میدن که به تو بی توجه باشیم. قید و شرط میاد تو کار دوست داشتنامون. تو بی قید و شرط دوست داری. به قیافه، رنگ پوست و زمختی یا مرد و زن بودن کسی کار نداری. کسی که بهت محبت کنه یا دوستت داشته باشه بی دریغ دوستش داری. در کنار کسی هم که احساس ناامنی کنی در عمل ازش دوری میکنی. بی توجه به اینکه ممکنه به ضررت تموم شه.

تو وقتی درد داشتی گریه میکردی اما حالا نه دردات مال دلته همون تو هم میمونه.

دغدغه داشتن یا نداشتن رو نداری.حرص نمیخوری.

وقتی تو رو ازم دور میکنند بیشتر احساس ناامنی میکنم. چون همه این دغدغه ها میاد سراغم. 


فرهاد عزیز گفته بود که از کودک درونتون بگید. شما هم هر کدومتون هر وقت دوست داشتید ازش بگید برامون.


- چقدر این دو تا با هم کل کل میکنند. پرسنل پر سر و صدایی هستند. چقدر هم امروز اینجا شلوغ شد. راند زمستون. من هم یه موزیک گذاشتم صدای همه شون رو ماسکه کنه


-راستی امروز روز اول دیماه است و من راز فصل ها را میدانم و حرف لحظه ها را میفهمم... و این سخن مرا به نوجوانی هایم میبرد...


نظرات 15 + ارسال نظر
هاله بانو چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:45 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir

من اوللللللللللللللللللللللل
حالا برم بخونم

ای سرتق خانوم.
اول سک سک میکنه بعد میرسه به محل سک سک

فرهاد چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ب.ظ http://sayehayesepid.blogfa.com/

واااای که چه لذتی داشت تصور یک دختر کوچولو با یک سارافون که گربه ی ملوسی روش نقش بسته بود. تصور شیطنت و حرف زدن پشت باید و نبایدها. علی باید قدر این کودک را بداند! سخت است می دانم ولی قدر می خواهد و توجه که دیگر مثل کودکی اش لج نکند.
رها جان خیلی خوب بود ممنون

دخترک من خیلی شیرین زبونه. عاشق اون سارافونم بودم.
ممنون فرهاد. نه علی نه من نه هیچکس گاهی اصلا دخترکم را نمیبینیم.
خواهش میکنم کودک درون تو هم خیلی خوب بود

وحید زایری چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:58 ب.ظ http://goldoost1772.persianblog.ir/

سلام
مدتی بود ازتون خبر نداشتم و ممنون که خبرم کردین . همین الآن میرم لینکتون رو درست کنم !

ممنون جناب زائری عزیز

پونه چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ب.ظ http://www.rozhin-maman.persianblog.ir/

سلام خوبی نفس

وااااای فدات خوبی؟ روژین خوبه؟

میثمک چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ب.ظ http://meesmak.blogfa.com

خونه جدیدتون مبارک. لینکت هم کردم

ممنونم میثم
نگفتی؟

هاله بانو چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir

خیلی خوب بود رها جونم
یه دخترک با یه سارافون که روش عکس یه گربه ملوس قرمزه خداجونم من عاشق این دخترکم
علی دوسش داشته باش خواهش می کنم حیفه

ممنون هاله گلم.
آره خیلی خواستنیه
علی دوستش داره اما انکارش میکنه اون رو از من تفکیک میکنه. علی کودک خودش رو هم انکار میکنه من هم عاشق کودک علی هستم. خیلی سرتقه

هاله بانو چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:48 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir

من یه کمی دیر رسیدم به محل سک سک

تو اول سک سکت رو گفتی بعد رسیدی. جر زنی از بس که دختر

رها بانو چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

سلاااااااااااااام عزیزم
چقدر قشنگ نوشتی از کودک درونت ...
شاید منم بنویسم ...

به روی ماهت رها جان.
ممنون عزیز دلم
آره حس بگیر و ازش بنویس خیلی میشه اما یکمیش رو بذار اینجا

هاله بانو چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:51 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir

آخر هفته خوبی داشته باشی نانازی
دستای نیکا جونی رو هم از طرف من ببوس

ممنونم هاله عزیزم.
تو هم همینطور
باشه عزیز دلم لطف داری تو خیلی زیاد اونم.

مژگان امینی چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:32 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

واقعاً دیگه شیر نخورد؟ اینجوری یک مشکل بزرگ مادران شیرده که همانا از شیر گرفتن کودکانشان می باشد حل می شود.

آره شیر نخورد اینجوری مشکل بزرگ فرزندان هم که همانا تهدید شیرم را حلالت نمیکنم باشد کاملا مرتفع میشود و پدر بچه میتواند مدعی باشد

کیامهر چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 ب.ظ http://www.javgiriat.blogsky.com/

این کودک درونتون کم خوردنی نیستا
در مورد کیامهر واقعی
دیشب مهمون ما بودند و کن فکون فرمودند منزل ما رو
در مورد مسافر کوچولو هم
خیلی دوست دارم در موردش بنویسم
منتظر سوژه مناسب هستم
مرسی که پیگیرش هستی

مرسی کیامهر
الهی من فداش شم این کیامهر رو کجاست این عزیز دل ما
وای خوش به حالتون خوب کاری نمودند چی کارش داری بچه رو؟ این شازده کوچولو که گوله نمک هستند
آخه عاشق مسافر کوچولو هستم من
شک ندارم با یه سوژه بکر طبق معمول شازده کوچولو رو میاری پیشمون

فلوت زن چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ب.ظ http://flutezan.blogfa.com

آخی ! چقدر کودک درونت ناز و دوست داشتنیه !هیچوقت تنهاش نذار رها ! می دونم که نمی شه و ناخواسته گاهی تنهاش می زاری مثل من !

مرسی حنانه جون.
سعی میکنم بیشتر بهش اهمیت بدم.
سعی میکنم تنهاش نذارم
میدونم خیلی به توجه نیاز داره

حبیب پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ب.ظ http://nogall.persianblog.ir/

سلام علیکم سرم خیلی شلوغه با این پرشین مسخره اعصابم خورده
کار نمیکنه اه

به به !!سلام به شما
پرشین استاد بهم ریختن اعضاشه
کوچ...بهترین راه حل چون توپ تو زمین اوناست به ما هم نمیدن ظاهرا

حبیب پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:22 ب.ظ http://nogall.persianblog.ir/

سلام
خوبید بخدا گرفتارم
اینجا خصوصی نداره

سلام به شما ممنون
خیر باشه جوون
تماس با ما

رها بانو جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

به روزم عزییییییییییییییزم ...

ای جانم اومدم به دیدارت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد